نوحه سنتی شهادت امام مجتبی (ع)_زهر جفا شرر زده به جانم
۱
دنبال کردن این شاعر
۲۵۰
۲
نوحه سنتی شهادت امام مجتبی(ع)
زهر جفا شرر زده به جانم
از دست رفته طاقت وتوانم
لحظه ی آخر است /منتطر مادر است
بیا بیا برم تو خواهر،آمد وداع با برادر
مظلوم حسن مظلوم حسن جان۴
_____________________________
راحت شوم از یاد کوچه دیگر
یاد مصیبتها که دیده مادر
یاد ضرب سیلی،یاد روی نیلی
ممنونم از زهر هلاهل،بر حسنت حل شده مشکل
مظلوم حسن.
____________________________
غریب بودم خارج از خانه ام
راحت نبودم بین کاشانه ام
همسر بی وفا،داده زهر جفا
خون شد دلم از زهر کینه/دیگر خداحافظ مدینه
مظلوم حسن.
_____________________________
بیا حسین کنار بالین من
شود نگاه بر تو تسکین من
ای برادر من،یار ویاور من
چیزی نمانده تا دهم جان/جان تو وجان یتیمان
مظلوم حسن.
شعر :اسماعیل تقوایی
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۵۳ نوشته شده توسط اسماعیل تقوائی
شاعر:
اسماعیل تقوایی
زمزمه یا واحد سنگین ایام آخر صفر شهادت امام حسن مجتبی و امام رضا علیهم السلام -(ذکر حسن جان روی لبهام،شیرین تر از عسل برامه)
دنبال کردن این شاعر
۷۵
بند اول
ذکر حسن جان روی لبهام،شیرین تر از عسل برامه
دستم تو دستای کریم و،با حسنم خدا باهامه
عشق حسن جان و رضا جان،توی وجودم از قدیمه
ترسی ندارم روز م،حساب کتابم با کریمه
یکی کریم یکی رئوف
واسطه ی فیضن برام
از برکت امام حسن
من گدای امام رضام
جانم حسن۲ جانم رضا۲
بند دوم
ای بی حرم ای ماه زهرا،تو داری از غربت نشونه
هر روز کنار قبر خاکیت،مادر برات روضه میخونه
الهی روزی شیعه واست،حرم بسازه مثه مشهد
دربیای از غربت ببینیم،داری تو هم ضریح و گنبد
یه روزی با نابودیه
آل سعودیه لعین
حرم میسازیم برای
حسن معز المومنین
جانم حسن۲ جانم حسن۲
بند سوم
با یه نگات میشم کبوتر،کبوتری که جلد یاره
هر جای دنیا رو بگردی،صفای مشهد و نداره
قطعه ای از بهشت دنیاس،خدایی مشهد خراسون
پشت در باب الجوادت،همیشه زائره فراوون
یکی مریض داره میاد
کنار پنجره فولاد
اون یکی ام تذکره ی
کربلاشو ازت میخواد
جانم رضا۲ جانم رضا۲
۱۳۹۸/۸/۴
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۴۰ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
امیرحسین سلطانی
متن روضه لحظه وداع حضرت فاطمه(س) با پدر -(در لحظات آخر عمر پیامبر(ص)، فاطمه(س) بسیار گریان بود)
۴۳
در لحظات آخر عمر پیامبر(ص)، فاطمه(س) بسیار گریان بود. پیامبر(ص) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه(س) گریهاش شدت یافت. آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد. ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر(ص) فرمودند:
در همین درد میمیرم» و در باب شادی و تبسمش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت(ع) من هستی که به من ملحق میشود» و این بود که من تبسم کردم.
منبع:
ارشاد مفید؛ ج۱؛ ص ۱۸۱
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۲۸ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
عزای پیغمبر(ص)_ساعات آخرست ودر خانه ی پیمبر
دنبال کردن این شاعر
۴۳
عزای پیغمبر(ص)
ساعات آخرست و،در خانه ی پیمبر
زهرا،حسن،حسین و،حیدر کنار بستر
دست علی به دست، پیغمبرست وایشان
گوید نگفته ها را، بر گوش جان حیدر
باشد نگاه زهرا، خیره به روی بابا
زاری کنان بخواند، امن یجیبُ مضطر
بر سینه ی پیمبر باشد دو گوهر ناب
آرامش دل او، در لحظه های آخر
جمعی میان خانه، دل ناگران طاها
اندر سقیفه جمعی، سرگرم کار دیگر
دیری نپاید اینان، بعد فراق بابا
بس ظلمها نمایند بر بازمانده دختر
ای وای از مغیره،آتش بگیرد آن دست
زد پیش چشم کودک، سیلی بروی مادر
وای از لهیب آتش، درپشت درب خانه
زهرا فتاده برخاک، نالان بسوی دیگر
روح رسول چونکه، از پیکرش جدا شد
گریان علی کنارش،از هوش رفته کوثر
عالم همه عزادار عرش خدا سیه پوش
داده زدست گنج، خلقت یگانه گوهر
شعرا:اسماعیل تقوایی
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۵۴ نوشته شده توسط اسماعیل تقوائی
شاعر:
اسماعیل تقوایی
سبک زمینه شهادت رسول اکرم سلام الله علیه -(کسی که غم من وتورو میخورد)
دنبال کردن این شاعر
۵۷
کسی که غم من وتورو میخورد
کسی که برای فاطمه میمرد
علی رو غدیرخم بالا اورد
داره میره که راحت بشه دیگه
رسولی که خدا مدحشو میکرد
بستریه داره رنگ وروی زرد
بایه دله پره غصه پره درد
داره میره که راحت بشه دیگه
خدامیدونه درد دلاش
برا روز گار بعدشه
خونه اگه توی چشاش برا
خون رودیوار بعدشه
اگه داره ناله میزنه
میبینه ناله های بعدشو
میبوسه اگه که فاطمه رو
میدونه ماجرای بعدشو
آه وواویلا
یارسول الله
ابری شده چشای مادرمون
بلال حبشی باز میگه اذون
ولی نبی خدا نداره جون
که روی پاها بلند بشه بره
هوای مدینه پرشده از ابر
علی داره آماده میکنه قبر
نداره دیگه خون خدا صبر
سرروسینه ی نبی تا میذاره
بعد اینهمه زحمت ورنج
باید شبونه خاک بشه
اوضاع این مردم پست
زهرا رو داره میکشه
علی داره غسل میده و
مردم به فکر پست وجاه
از اون دوشنبه شد شروع
تا که رسید به قتلگاه
آه وواویلا
یارسول الله.
وعده های نبی داره میرسه
علی تومدینه خیلی بی کسه
در خونه هیزم و خار وخسه
قراره بسوزونن خونشونو
شاخه ی گل پیمبرو شکست
اومدند حالا تازیونه به دست
یه نانجیبی دست علیو بست
قراره که ببرن باباشونو
یکی بیادتواین کوچه
به مادرم کمک کنه
اشک حسینو پاک کنه
به خواهرم کمک کنه
جلوچشای اهل شهر
زخم مارو نمک زدند
بابام علی مو بردنو
مادرمو کتک زدند
آه وواویلا
یارسول الله
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۱۸ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
محمد رضا طالبی
دودمه های حضرت محمد(ص) -(مدینه گشته خاموش )
دنبال کردن این شاعر
۸۹
مدینه گشته خاموش
زهرا شده سیه پوش
دلها گرفته از غم
شد وقت آه و ماتم
مدینه شهر پیغمبر غریب است
پیمبر رفته و حیدر غریب است
مدینه سید بطحا کجا رفت
رسول الله بی زهرا کجا رفت
محمد رفت و امت بی قرارند
به جای دسته گل هیزم بیارند
علی پیراهن ماتم به تن کرد
به دست خود پیمبر را کفن کرد
صبح روز م است
ماتم پیغمبر است
م کبرا شده
بیپدر زهرا شده
خون به دل حیدر است
رحلت پیغمبر است
عزای پیغمبر مختار شد
حضرت صدیقه عزادارشد
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۹:۴۷ نوشته شده توسط امیر روشن ضمیر
شاعر:
رضا یعقوبیان
دودمهی سینهزنی رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص)
دنبال کردن این شاعر
۶۲
۱
◾دودمه رحلت پیامبر اسلام(ص)
◾بنداول
یا محمد بعد تو حیدر شده خانه نشین
یا الهالعالمین(۲)
◾بنددوم
بین کوچه از لگد زهرا شده نقش زمین
یا الهالعالمین(۲)
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۸:۵۹ نوشته شده توسط م-مطلق
شاعر:
مرتضی محمودپور
نوحهی زمینه شهادت امام حسن مجتبی(ع)
دنبال کردن این شاعر
۱۳
◾نوحهی زمینه ی
◾شهادت امام حسن
◾بنداول
ذکر همه کائنات یا حسن مجتبی
سّرحیات و ممات یاحسن مجتبی
یاحسن مجتبی(۴)
◾بنددوم
غربت عالم بود مات غم و غربتت
بیحرم و بی رواق گشته خدا تربتت
کرببلا میروم به عشق روی حسین
کرببلا را برات یا حسن مجتبی
یاحسن مجتبی(۴)
◾بندسوم
همره مادر شدهشاهد کوچه حسن
غنچهی پرپر شده شاهد کوچه حسن
آخر ماه صفر یاد بقیع میکنم
دلم نموده هوات یاحسن مجتبی
یاحسن مجتبی(۴)
◾بندچهارم
طشت طلب کردی و لرزه به عالم فتاد
به دست لرزان تو زینب تو آب داد
همره شاه شهید کنار جسم تو من
ناله زنم از برات یا حسن مجتبی
یا حسن مجتبی(۴)
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۲۳:۴ نوشته شده توسط م-مطلق
شاعر:
مرتضی محمودپور
سبک زمینه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام با نوای جواد مقدم -(سیر از زمونه ام)
۱
دنبال کردن این شاعر
۱۶۹
۰
سیر از زمونه ام
بر لب پیمونه ام مادر مادر مادر
مادر ببین که من
غریب خونه ام مادر مادر مادر
میبینی بهارم و خزون
بیا که به دل تویی طبیب
از روزی که توی کوچه ها
افتادی بهم میگن غریب
تا حالا طاقت آوردم
کاشکی همونجا میمردم
جای تو سیلی میخوردم میخوردم میخوردم
کبود میشد صورت من
کمون میشد قامت من
تموم میشد حسرت من حسرت من
《ای وای امون از غریبی》
مادر تو خونمه
الان مهمونمه زینب زینب زینب
طشتی برام بیار
به لب این جونمه زینب زینب زینب
داری میبینی تو ه خون
گریه نکن اینجا خواهرم
اشک چش تو بذار واسه
کرب و بلا و برادرم
میبینی صد پاره پیکر
تو خاک و خون جسم بی سر
رو نیزه راس برادر برادر برادر
میری اسارت به شام و
میخوری سنگ از رو بام و
میبینی بزم حرام و حرام و حرام و
《ای وای امون از غریبی》
با نوای زیبا و دلنشین کربلایی جواد مقدم
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸
نوحه رحلت پیامبر (ص)_گریه مکن دختر بیقرارم، فاطمه فاطمه
۱
دنبال کردن این شاعر
۷۲
نوحه رحلت پیامبر(ص)
گریه مکن دختر بیقرارم،فاطمه فاطمه۲
طاقت گریه ی تو را ندارم،فاطمه فاطمه ۲
فاطمه جان فاطمه جان فاطمه،واویلا واویلا ۲
____________________________
به چهره ام نقش فنا آمده،دخترم دخترم
برای تو وقت عزا آمده،دخترم دخترم
فاطمه جان.
____________________________
کوتاه باشد بینمان جدایی،عزیزم عزیزم
تو اولینی که به پیشم آیی،عزیزم عزیزم
فاطمه جان.
____________________________
برتو وبرعلی جفا میشود، بعد من،بعدمن
سقیفه فتنهها بپا می شود،بعدمن بعد من
فاطمه جان
______________________________
ببینمت که پشت در فتادی، واویلا واویلا
محسن خود براه دین تودادی،واویلا واویلا
فاطمه جان.
_____________________________
کنی زمرتضای خود حمایت،یا زهرا یازهرا
شهیده ای تو در ره ولایت، یا زهرا یا زهرا
فاطمه جان
شعر :اسماعیل تقوایی
جمعه ۳ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۱ نوشته شده توسط اسماعیل تقوائی
شاعر:
اسماعیل تقوایی
شهادت امام حسن(ع) (دو دست بر کمر و ناله از جگر دارم)
دنبال کردن این شاعر
۹۵
۲
◾شهادت امام حسن(ع)
دو دست بر کمر و ناله از جگر دارم
من از غم تو و هجران تو خبر دارم
بهطشتهیخوندیدم ویقین کردم
که من دوباره ز داغت دو چشم تر دارم
غریب شهر مدینه ز کوچه آمدهام
هنوز غصهی سیلی و میخ در دارم
چه دیدهای تو به کوچه هنوز میلرزی
که من ز داغ و غمت حال محتضر دارم
فدای اشک دو چشمت مرا تماشا کن
چو مرغ از سر شب ناله تا سحر دارم
کریم آل علی هستی و کرم داری
همیشه سایهلطفت به روی سر دارم
جمعه ۳ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۴۶ نوشته شده توسط م-مطلق
شاعر:
مرتضی محمودپور
رحلت رسول اکرم ص -(بر آستان مهربان تو دخیلم)
دنبال کردن این شاعر
۵۱
رحلت رسول اکرم ص -(بر آستان مهربان تو دخیلم)
#السلام_علیک_یا_رحمت_للعالمین
صبر و شکیبایی به هر دردی دوا است
جز در غمِ فقدانِ تو ای حضرتِ عشق
بعد از تو چشمِ آسمان را خون گرفته
شد روز و شب گریانِ تو ای حضرتِ عشق
هفت آسمان را در عزای خود نشاندی
داد از شبِ هجرانِ تو ای حضرتِ عشق
ای گوهرِ شب تابِ باغِ آفرینش
آیینه اشک افشانِ تو ای حضرتِ عشق
با مویه های یاسِ تو دل همنوا شد
این جانِ ما قربانِ تو ای حضرتِ عشق
مانده ز بعدت فاطمه در بیتُ الاحزان
آن کوثرِ قرآنِ تو ای حضرتِ عشق
جاریترین نورِ الهی گشته خاموش
حیف از رخِ تابانِ تو ای حضرتِ عشق
رفتی علی با فاطمه تنها نشسته
بر پیکرِ بی جانِ تو ای حضرتِ عشق
معراجِ ِ تو سبز است و روشن
جاوید باد ایمانِ تو ای حضرتِ عشق
نورِ مبین ات تا قیامت مشعلِ ماست
دل در تبِ بارانِ تو ای حضرتِ عشق
بعدِ تو زهرا را به جوی خون نشاندند
شد اولین مهمانِ تو ای حضرتِ عشق
از تشتِ زهر و تشتِ زر زینب گواه است
خون بارد از چشمانِ تو ای حضرتِ عشق
بر آستانِ مهربانِ تو دخیلم
دستِ منو دامانِ تو ای حضرتِ عشق!
#هستی_محرابی
جمعه ۳ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۲۶ نوشته شده توسط هستی محرابی
شاعر:
هستی محرابی
سالگرد رحلت جانگداز حضرت ختمی مرتبت(ص)
۱
دنبال کردن این شاعر
۱۲۹
۱
◾رحلت جانگداز
◾حضرت رسول مکرم اسلام(ص)
دست تقدیر همه هست مرا با خود برد
آسمان تیره شد و گلشن من را پژمرد
خاطر فاطمه را باد خزان تا افسرد
بعد بابا ز عدو غصه فراوان میخورد
بسکهمناشکفشاندم همهی دیدهتر است
داغ هجران تو بابا بخداسختتر است
چقدر دردی کشیدی و لبت خاموش است
صوت قرآن تو هر روز پدر در گوش است
عالم از عاشقیت سوخته و مدهوش است
فاتح بدر، غمت را همه دم بر دوش است
عزتم رفت چو رفتی ز برم بابا جان
بعد تو سخت چو یک محتضرم باباجان
برسان در بر مادر تو سلام ما را
گو به مادر که شده یکه و تنها زهرا
بهر گریه رود از شهر به دشت و صحرا
فاتح بدر و حنین گشته غریب و تنها
بعد تو عزت ما رفت به یغما بابا
شعلهور آتش کین گشته به بیت مولا
من بیچاره ز هجران تو بیچارهترم
من برای علی و دین تو بابا سپرم
بهر حفظ علی و جان علی بی پسرم
چه بلاها که به جرم علی آورده سرم
پنج شنبه ۲ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۲۳:۱۹ نوشته شده توسط م-مطلق
شاعر:
مرتضی محمودپور
شهادت امام حسن عليه السلام -(عقده هاى دلم آن روز اگر وا مى شد)
دنبال کردن این شاعر
۱۴۷
عقده هاى دلم آن روز اگر وا مى شد
قد من جاى قد مادر اگر تا مى شد
اين همه سال،به اين حال نمى افتادم
ميخ در كاش كه بر سينه ى من جا مى شد
بين ديوار و در آنقدر"زدن" مادر را
مادرم روى زمين بود و تماشا مى شد
قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد مى زد
بى هوا با لگدش تا كه ز جا پا مى شد
هر نفس با نفسش از ته دل گفت:على
با على گفتن او كوچه چه غوغا مى شد
چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۳۷ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
آرمان صائمی
چهار پاره بمناسبت شهادت امام حسن مجتبی ع
۱
دنبال کردن این شاعر
۱۳۰
عمریست که با غمی نهان سر کردم
با زخم زبان این و آن سر کردم
در محضر من سب علی میکردند
با غربت بین شیعیان سر کردم
بی همدم و بی حبیب بودن سخت است
با این همه غم . شکیب بودن سخت است
در مسجد و در کوچه و بازار که هیچ
در خانه خود غریب بودن سخت است
ولله که انتهای غم را دیدم
ولله که مرگ دم به دم را دیدم
این غصه مرا عاقبت از پا انداخت
درکوچه زدند مادرم را .دیدم
آن کس که ز کین زهر جفا داد مرا
اگاه نبود میکند شاد مرا
این کوچه و این مدینه زندان من است
ناخواسته کرد از قفس آزاد مرا
چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۵۲ نوشته شده توسط حسین فرجی
شاعر:
حسین فرجی
نوحه واحد شلاقی یا شور امام حسین -(منم که عاشق صحن کربلاتم)
۷
دنبال کردن این شاعر
۹۴۷
۰
منم که
عاشق صحن کربلاتم
منتظر یه نیم نگاتم
نوکر این اتم
بدون آقا که خاک پاتم
بزار بیام آقا،مجاورت باشم
باجمع دوستانم،مسافرت باشم
خداکنه من هم،یه زائرت باشم
آخه منم دلم برات پر میزنه یاحسین
هرشب تو خواب میاد بهت سر میزنه یاحسین
میاد آقا در خونت در میزنه یاحسین
حسین حسین جان حسین جانم(۴)
دل من
بسته به صحن باصفاته
خاک قدوم بچه هاته
خونَش فقط تو کربلاته
عاشق اون صحن و سراته
نزار که از دوریت،دیوونه شه نوکر
بزار بزارم من،روی ضریحت سر
دلم میخواد که اربعینت بیام یا حسین
باز ببینم میون صحن و سرام یا حسین
قاطی زائرای کرب و بلام یا حسین
حسین حسین جان حسین جانم(۴)
#وحید_زحمت_کش_شهری
سه شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۵۴ نوشته شده توسط وحید زحمت کش شهری
شاعر:
وحید زحمتکش شهری
نوحه محرم ۹۸ -(تمامِ پیام شهیدان همین است)
۴
دنبال کردن این شاعر
۳۳۸
۱
تمامِ پیام شهیدان همین است
شعارِ همه مؤمنین است
حسین رُکنِ قرآن و دین است
مرا این یقین است
مسیرِ نجاتم شد جادهٔ کربلا
صدا میزنیم با حُبُّ الحسین هر کجا
وَ مَن یَتِّقِ اللّه یَجعل لَهُ مَخرَجاً
وَ مَن یَتِّقِ اللّه یَجعل لَهُ مَخرَجاً.
حسین جان،اَلا ای چراغ هدایت
الا اِی غمت بی نهایت
بسوزد دلم در عزایت
بمیرم برایت
نمودی به عالَم تَدریس صبر و رضا
صدا میزنیم با حُبُّ الحسین هر کجا
وَ مَن یَتِّقِ اللّه یَجعل لَهُ مَخرَجاً
وَ مَن یَتِّقِ اللّه یَجعل لَهُ مَخرَجاً.
بیاید،دگر مهدی آل طٰهٰ
حسینی شود کلّ دلها
به سربند سرخ یا زهرا
رَویم سوی اَعدا
نماز جماعت در مسجدُ الْاَقصیٰ
صدا میزنیم با حُبُّ الحسین هر کجا
وَ مَن یَتِّقِ اللّه یَجعل لَهُ مَخرَجاً
وَ مَن یَتِّقِ اللّه یَجعل لَهُ مَخرَجاً.
پنج شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۳۸ نوشته شده توسط alireza goodarzi
شاعر:
امیر عباسی
داغ پدر و پسر -(فاطمه در آخر ماه صفر داغ پدر دارد و داغ پسر)
۲
دنبال کردن این شاعر
۷۹۱
۱
داغ پدر و پسر
فاطمه در آخر ماه صفر داغ پدر دارد و داغ پسر
دخترِ معصومة خیر البشر داغ پدر دارد و داغ پسر
شال عزا بسته سه نوبت به سر داغ پدر دارد و داغ پسر
بانوی فرخنده شده خونجگر داغ پدر دارد و داغ پسر
******
ماه صفر بزم عزا شد به پا
صاحب غم ها شده خیر النسا
آینة دل شده همرنگ غم
سوگ پدر ، داغ حسن با رضا
از غم جانسوزِ پیمبر غمین
مانده به غمخانة مولا نمین
نالة دختر به عزای پدر
گشته به پا تا فلک هفتمین
دخترِ معصومة خیر البشر داغ پدر دارد و داغ پسر
فاطمه در آخر ماه صفر داغ پدر دارد و داغ پسر
******
هر طرفی باغ گلی پرپر است
شال سیاه سه عزا بر سر است
نوگل زهرا شده مسموم کین
شعر عزا سهم دل مادر است
دیده بدوزد به سرای حسن
ناله نماید به عزای حسن
خونِ دل از دیده روان می کند
مادر دلخسته برای حسن
شال عزا بسته سه نوبت به سر داغ پدر دارد و داغ پسر
فاطمه در آخر ماه صفر داغ پدر دارد و داغ پسر
******
داغ حسن برده توانِ همه
سایه زده بر همه جا واهمه
می رسد از عرش برین بر زمین
بانگ حسن وا حسنِ فاطمه
دست جفاپیشه نمایان شده
سمِّ بلا قاتل پنهان شده
باد عزا از همه سو می وزد
پاره جگر قلبِ امامان شده
بانوی فرخنده شده خونجگر داغ پدر دارد و داغ پسر
فاطمه در آخر ماه صفر داغ پدر دارد و داغ پسر
******
وادیِ طوس و غم یاری دگر
زادة موسی شده خونین جگر
میوة زهرین به لبانِ غریب
کینة مأمون به رضا را نگر
سروری از این سه غمِ منفصل
شرح عزا گفته بسوزانده دل
شیعه بیا بزم عزا کن به پا
تا نشویم از رخ زهرا خجل
دخترِ معصومة خیر البشر داغ پدر دارد و داغ پسر
فاطمه در آخر ماه صفر داغ پدر دارد و داغ پسر
******
یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۳۹ نوشته شده توسط نخل بی سر
شاعر:
محمدرضا سروری
مایک رستمپور: نصف ایرانی و نصف آمریکاییام؛ اما آبادان برزیلته!
مایک رستمپور همانطور که از اسمش پیداست، فقط یک رگ ایرانی دارد و خودش در آمریکا متولد شده است. این بازیکن جنگنده که حالا نزدیک به یک سالی است برای تیم ملی بسکتبال ایران بازی میکند، مسیر پر فراز و نشیبی را طی کرده، اما از اینکه بعد از ۲۷ سال توانسته سرزمین پدری اش را از نزدیک ببیند، خوشحال است.
وبسایت ورزشسه - حسین جمشیدی: مایک رستمپور همانطور که از اسمش پیداست، فقط یک رگ ایرانی دارد و خودش در آمریکا متولد شده است. این بازیکن جنگنده که حالا نزدیک به یک سالی است برای تیم ملی بسکتبال ایران بازی میکند، مسیر پر فراز و نشیبی را طی کرده، اما از اینکه بعد از ۲۷ سال توانسته سرزمین پدری اش را از نزدیک ببیند، خوشحال است.
او رویاهای بزرگی در سر دارد و خیلی به خودش و هم تیمی هایش در تیم ملی بسکتبال ایران مطمئن است. قبل از شروع لیگ برتر بسکتبال فرصتی دست داد تا دقایقی را با مایک رستمپور که هنوز نمیتواند فارسی صحبت کند، همکلام شویم.
در ادامه مشروح گفتگو با مایک رستمپور که در استودیوی آنتن انجام شده را میخوانید.
ابتدا از اینجا شروع کنیم که کجا متولد شدی و پدر و مادر تو اهل کجا هستند؟
من اهل سنت پاول مینه سوتا هستم. مادر من آمریکایی است، اما پدرم اصالتا اهل آبادان است. وقتی جنگ ایران و عراق شروع شد، خانواده پدرم از آبادان به اصفهان رفتند و الان هم در اصفهان زندگی میکنند. آنها خانواده دوست داشتنیای هستند و از من خیلی حمایت کردند. من همیشه قدردان آنها هستم. بعد از آن پدر من به آمریکا رفت و ازدواج کرد. ما ۴ فرزند هستیم؛ من و ۳ خواهر.
چه زمانی برای اولین بار به ایران آمدی؟
ماه فوریه ۲۰۱۹ بود که برای اولین بار به ایران آمدم. من به تیم ملی دعوت شدم و این برای من باعث افتخار است. تقریبا ۷، ۸ ماه قبل بود که وارد ایران شدم.
چرا قبل از اینکه به تیم ملی دعوت شوی، به ایران نیامده بودی تا سرزمین پدری ات را ببینی؟
بعد از اینکه دانشگاه را تمام کردم، چند مسئول از فدراسیون ایران با من تماس گرفتند. تقریبا ۴ سال قبل بود. بعد از آن پاسپورت ایرانی گرفتم، چون وقتی بچه بودم، این کار را نکرده بودم. این کار برای یک آمریکایی زمان زیادی میبرد. باعث مُصر باشی که بخواهی یک شهروند ایرانی شوی که البته من هستم. این پروسه خیلی طولانی بود و استرس زیادی داشت. خیلی خوشحالم که انجامش دادم و الان اینجا هستم.
قبل از اینکه به ایران بیایی، شناختت از این کشور چقدر بود؟
از آنجایی که پدر من ایرانی بود، من خیلی چیزها را درباره ایران میدانستم. از وقتی من بچه بودم، پدرم در خانه موسیقی ایرانی میگذاشت و پای تلفن با دوستانش فارسی صحبت میکرد. من فرهنگ ایرانی و زبان فارسی را اطراف خودم داشتم. من در خانه خودم وسایل و دکور ایرانی دارم که از طرف خانواده پدرم به من داده شده.
پدرم برای من غذاهای ایرانی مثل قورمه سبزی درست میکرد؛ غذاهایی که معمولا مادران ایرانی درست میکنند، اما پدرم برای من این کار را انجام میداد. از وقتی کوچک بودم، ارتباط خوبی با ایران داشتم و به همین دلیل اینجا اینقدر خوشحالم.
بعد از حضورت با دیدن چه چیزهایی سورپرایز شدی؟
همیشه دلم میخواست به ایران بیایم و حالا اینجا هستم. وقتی میخواستم به ایران بیایم، انتظار هیچ چیز خوب یا بدی را نداشتم. فقط میخواستم به ایران بیایم و درباره اینجا، فرهنگ و مردم ایران یاد بگیرم. نمیدانم خیلیها این موضوع را میدانند یا نه، اما من ۴ سالی است که یک بسکتبالیست حرفهای هستم.
من در ۲۰ کشور مختلف بازی کردم و سفر برای من خیلی آسان است. همیشه دوست دارم وارد یک فرهنگ جدید شوم، غذای جدید بخورم و زبان جدید یاد بگیرم. حالا مردم خونگرمی را در ایران میبینم که به نظرم این مهمترین تفاوت ایران با کشورهای دیگر است. این اتفاقات به من نیمه دیگری از وجودم را نشان میدهد. برای همین پدرم اینقدر آدم خوبی است، چون یک ایرانی است.
الان که مدتی است در ایران هستی، بیشتر خودت را ایرانی میدانی یا آمریکایی. شاید خیلی از مردم به خاطر بازی در تیم ملی بسکتبال تو را به عنوان یک ایرانی قبول کردند؟
من در آمریکا متولد شدم، مادرم آمریکایی است و پدرم ایرانی. برای من فرقی نمیکند که به من بگویید آمریکایی یا ایرانی. مردم ایران فکر میکنند من آمریکایی هستم. در آمریکا هم مردم فکر میکنند من برای کشور دیگری هستم، اما نمیدانند من ایرانی ام. فکر میکنند شاید مکزیکی هستم و یا شاید هم سرخپوست هستم!
خیلیها در این باره صحبت کردند، اما برای من شخصا اهمیتی ندارد. من برای هر ۲ کشور اهمیت یکسانی قائلم. من چه در ایران باشم و چه در آمریکا، به هر ۲ کشور تعلق دارم. من همیشه با خودم صادق هستم، پس میتوانم بگویم به همان اندازهای که خانواده آمریکایی ام را دوست دارم، خانواده ایرانی ام را هم دوست دارم.
برای من افتخار است که نماینده هر ۲ کشور باشم و برای تیم ملی ایران بازی کنم؛ برای سرزمین پدری ام. این بزرگترین افتخار زندگی من است.
مایک! چه زمانی فارسی یاد میگیری تا بتوانیم با هم فارسی صحبت کنیم؟
یادگیری فارسی هدف بعدی من است، به همین خاطر تصمیم گرفتم در ایران بازی کنم. من میخواهم همه چیز را درباره ایران یاد بگیرم. هر روز هم تیمی هایم چیزهای کوچکی را به من یاد میدهند.
میدانم شاید خنده دار باشد، اما فارسی من الان افتضاح است. هر روز بیشتر یاد میگیرم و شاید ۵ سال یا ۱۰ سال دیگر نتیجه اش را همه بینند. ایران خانه من است، مثل آمریکا. من دوست دارم در هر ۲ کشور بازی کنم.
شاید این هم از خوش شانسی تو هست که بسکتبال یک رشته دانشگاهی است و خیلی از بازیکنان بسکتبال در ایران میتوانند انگلیسی صحبت کنند.
بله، کاملا درست است. بازیکنان تیم ملی افراد تحصیلکرده و باهوشی هستند. فکر میکنم خیلی از آنها حتی به بیش از ۲ زبان میتوانند صحبت کنند. از وقتی در ایران هستم، خیلی از افراد را دیدم که میتوانند به چند زبان حرف بزنند که این خیلی عجیب است. من در دبیرستان سعی کردم اسپانیایی یاد بگیرم، اما نتوانستم.
فکر میکنم سطح تحصیلات در ایران نسبت به دنیا خیلی بالاست و این به شدت مرا تحت تاثیر قرار میدهد. من بازیکنان تیم ملی را تحسین میکنم، چون آنها فقط بسکتبال بازی نمیکنند و به موارد دیگر هم اهمیت میدهند.
در این مدتی که در ایران بودی، با کدام یکی از بازیکنان بیشتر رفیق شدی و ارتباط نزدیکی داری؟
با بازیکنان نفت آبادان خیلی رفیق هستیم، چون با آنها قهرمان ایران شدیم. من در طول ۲ ماه به آنها خیلی نزدیک شدم. با میثم میرزایی در جام جهانی هم اتاقی بودم و خیلی با هم رفیق شدیم.
الان در تیم ملی بسکتبال ایران بازی میکنی، بیرون از سالن بسکتبال و در خیابان مردم چقدر تو را میشناسند؟
در ایران مردم و هواداران با من رفتار فوق العادهای داشتند. وقتی خارج از زمین بسکتبال آنها را میبینم، واکنششان نسبت به من باورنکردنی است. من در حدی نیستم که کسی بخواهد از من الگوبرداری کند. وقتی به صورتشان نگاه میکنم، چهره شان باورنکردنی است. باید از آنها تشکر کنم.
از وقتی اینجا هستم، حمایت آنها در اینستاگرام و وقتی مرا در شهرهای مختلف میبینند، فوق العاده بوده. وقتی مرا میبینند و با من دست میدهند یا عکس میاندازند، این اتفاقات به من انرژی میدهد. دلم میخواهد تا جایی که میتوانم دل این طرفداران را شاد کنم.
خیلیها وقتی اینطور واکنشها و تعریف و تمجیدها را میبینند، مغرور میشوند، اما من هرگز مغرور نمیشوم و متواضع هستم. از خانوادهای میآیم که پدر و مادرم برای زندگی شان سخت تلاش کردند. پدرم به من تواضع را یاد داد. من از واکنش مردم واقعا خوشحالم.
قبل از این گفته بودی که در آمریکا دیدن یک فرد قدبلند چیز عجیبی نیست، اما در ایران فقط بسکتبالیستها و تعداد معدودی از مردم قد بلندی به اندازه آنها دارند؟
در آمریکا مردم هم قد من کاملا عادی هستند، اما در ایران مردم خیلی به من نگاه میکنند؛ اول به خاطر قدم، دوم به خاطر عضله هایم و سوم به خاطر اینکه خیلی خالکوبی دارم.
برویم سراغ بسکتبال. اول بگو که چه شد بسکتبالیست شدی؟
من از بچگی بسکتبال را شروع نکردم. وقتی بچه بودم، قدم داشت بلند میشد و مردم از من میپرسیدند که بسکتبال بازی میکنی؟ اما من میگفتم نه. من در ۱۳ سالگی بسکتبال را شروع کردم که خیلی دیر بود. خیلیها از ۵ یا ۶ سالگی بسکتبال را شروع میکنند.
من از پایینترین سطح بازی خودم را آغاز کردم؛ در آمریکا به آن میگوییم سطح هشتم. اوایل خیلی خوب نبودم و بعدا بهتر شدم و تا سطح ۱۲ رسیدم. در دبیرستان مربی خیلی خوبی داشتم و او به من یاد داد که چگونه یک بسکتبالیست خوب و یک انسان خوب باشم.
من خیلی چیزها را در بسکتبال از مربی دبیرستانم یاد گرفتم و خیلی از او ممنونم. من در بچگی ورزشهای دیگر مثل بیسبال یا فوتبال آمریکایی را دوست داشتم. بسکتبال آخرین ورزشی بود که همیشه انتخاب میکردم!
گفتی که اول از همه به فوتبال آمریکایی علاقه داشتی، پس چرا آن ورزش را دنبال نکردی؟
من فوتبال آمریکایی را دوست دارم و طرفدار تیم شهرم یعنی مینه سوتا وایکینز هستم. دلیل اینکه فوتبال آمریکایی بازی نکردم این بود که پدر و مادرم نمیخواستند من آسیب ببینم.
میدانید که فوتبال آمریکایی شاید خشنترین ورزش دنیا باشد، مثل راگبی. کمی خنده دار است. اگر مرا در زمین بسکتبال ببینید، جزو خشنترین بازیکنان هستم. نگذاشتند من فوتبال آمریکایی بازی کنم، بعد بسکتبال را اینقدر خشن بازی میکنم.
بعد از اینکه بسکتبال در مسیر زندگی تو قرار گرفت، قطعا به عنوان بازیکنی که در آمریکا بودی، هدفت این بوده که در NBA بازی کنی. برای اینکه یک بازیکن جوان بتواند به NBA راه پیدا کند، چه مسیری را باید طی کند؟
ورود به NBA هدف هر بسکتبالیستی است. من الان ۲۷ سال دارم و فکر میکنم میتوانم بهتر شوم. فکر میکنم دیر یا زود میتوانم در NBA بازی کنم. نمیدانم چه زمانی، اما همیشه باور دارم که میشود. سال ۲۰۱۷ خیلی نزدیک بود که وارد NBA شوم. دالاس ماوریکس مرا به اردوی کوچک دعوت کرد.
من به آنجا رفتم و ۳ روز با بهترین بازیکنان دنیا تمرین کردم. آنها از تمام دنیا میخواستند فقط ۴۰ بازیکن را انتخاب کنند. از چین، کره جنوبی و حتی بازیکنان سابق NBA آنجا حضور داشتند. من تنها بازیکنی بودم که قبلا در NBA حضور نداشتم و به آنجا دعوت شدم. ۳ روز اردو بود و آخر مرا برای لیگ تابستانی انتخاب نکردند.
به نظرم اگر به تلاش ادامه دهم، هر چیزی ممکن است. من در دفاع شماره یک هستم. من باور دارم که یکی از بهترین مدافعان دنیا هستم. همانطور که در جام جهانی دیدید، همه بازیها را جلوی بهترین بازیکنان دفاع میکردم. من تمام زمین را پرس میکردم و نباید اجازه میدادم حریف گل بزند. فکر میکنم خیلی خوب هم ۳ امتیازی میزنم.
اگر بخواهم در NBA بازی کنم، یک بازیکن "۳ and D" هستم؛ یعنی هم خوب دفاع میکنم و هم خوب ۳ امتیازی میزنم. تا زمان مرگم باور دارم که میتوانم در NBA بازی کنم.
حتما میدانی که تا الان فقط حامد حدادی از ایران توانسته در NBA بازی کند و ارسلان کاظمی هم با وجود تلاش زیاد موفق نشد. بازیکنان ایرانی چه چیزی از نظر تو کم دارند که نمیتوانند به NBA برسند؟
به نظرم ایران باید در پرورش استعدادهای جوان بهتر عمل کند. بازیکنان جوان آینده هر کشوری هستند. حدادی هم روی آکادمی خودش کار میکند. وقتی بازیکنان جوان هستند، وقت یاد دادن مبانی بسکتبال به آن هاست. اگر این اتفاق در ایران بیفتد، آینده روشنی در انتظار آنها خواهد بود.
بازیکن جوانی مثل یخچالی امسال در لیگ چین بازی میکند. ایران ۸۰ میلیون جمعیت دارد، پس به اندازه کافی استعداد هست. مربیان ایرانی هم باید از کشور خارج شوند و از مربیان کشورهای دیگر مثل صربستان، کرواسی و. یاد بگیرند. به نظرم این اتفاق باعث میشود تا بسکتبال ایران افراد بیشتری مانند حامد حدادی که یک بازیکن خاص است را داشته باشد.
قطعا NBA را هم دنبال میکنی. بازیکن مورد علاقه ات در حال حاضر و یا در تمام ادوار NBA کیست؟
تیم مورد علاقه من مینه سوتا تیمبرو است، هر چند آنها هیچ وقت قهرمان نشدند. بازیکن مورد علاقه من راسل وستبروک است. او در همه بازیها سخت تلاش میکند و من عاشق این طور بازیکنان هستم. با این حال باید بگویم همیشه در زندگی ام کوین گارنت را دوست داشتم.
قدرتش، شهرتش و تقریبا تمام دوران بازی اش با تیم مورد علاقه من بود. البته او در نهایت با بوستون سلتیکس قهرمان شد. هر کسی که بسکتبال را دوست دارد، باید ویدیوی بازیهای کوین گارنت را ببیند.
او در هر بازی پرهیجان و پرتلاش است و به همین خاطر هم طرفداران زیادی دارد. هر کسی باید بداند اگر چیزی در زندگی میخواهد، باید سخت تلاش کند. گوین گارنت قهرمان من بود و میخواستم مثل او شوم.
یک سوال دیگر درباره NBA. از نظر تو پسر بد NBA کیست؟
بازیکنان زیادی در NBA حضور دارند. یکی از بهترین بازیکنانی که دوست داشتم، بازی اش را ۲۰ سال قبل ببینم، دنیس رادمن است. او از هر بازیکن دیگری تندتر میدوید و در هر بازی ۲۰ ریباند میزد، اما امتیاز نمیگرفت. رادمن در خدمت تیم بود، اما الان خیلی از بازیکنان میخواهند خودشان امتیاز بگیرند.
بسکتبالیست کسی نیست که بیشترین امتیاز را بگیرد، کسی است که در خدمت تیم باشد. دنیس رادمن با مایکل جردن در شیکاگو بازی میکرد. نمیدانم چند قهرمانی دارد. بچهها باید از او یاد بگیرند. همه نمیتوانند ۴۰، ۵۰ امتیاز بگیرند. گاهی اوقات باید بروید برای ریباند یا سد کردن حریف. دنیس رادمن پسر بدی بود و کارهای بدی میکرد که بقیه نمیتوانستند انجام دهند.
یک بازیکن دیگر کریس اندرسون است. او بازیکن دانکری بود که میپرید. اندرسون برای میامی بازی میکرد و با لبران جیمز هم تیمی بود. او کارهای کوچکی انجام میداد، اما وقتی در تیمهای کوچک، کارهای کوچک انجام دهی، قهرمان میشوی.
این بازیکنان نفراتی بودند که دوست داشتم بازی هایشان را ببینم. برای همین است که من الان راسل وستبروک را دوست دارم. با اینکه او هم امتیاز میگیرد و هم ریباند میکند، اما بازیکنی است که برای گرفتن توپ روی زمین شیرجه میزند.
از نظر تو چه اتفاقی NBA را سال هاست از لیگهای دیگر متمایز کرده؟
تفاوت این است که NBA چهارصد نفر از بهترین بازیکنان دنیا را دارد. وقتی با خیلی از آنها تک به تک میشوی، نمیتوانی جلویشان بایستی؛ مثل یانیس آنتتوکومپو که در یونان جلوی او بازی کردم یا جیمز هاردن و لبران جیمز. اینها نیازی نیست پاس بدهند و میتوانند خودشان ۳۰ امتیاز بگیرند.
در لیگهای دیگر مثل یورو لیگ، بسکتبال کاملا تیمی است. باید پاس بدهی و سد کنی، اما در NBA داستان فرق میکند، چون بازیکنان خیلی بهتر هستند. این مقایسه مثل مقایسه بین فوتبال آمریکا با لیگ فوتبال انگلیس است. فوتبال انگلستان خیلی بهتر از لیگ آمریکاست، چون بازیکنان بهتری را در خودش جای داده.
از چند روز دیگر فصل جدید NBA شروع میشود. امسال تعدادی از تیمها ستارههای بزرگی را جذب کردند و زوج سازی کردند. پیش بینی تو از این فصل NBA چیست؟
آخرین باری که در تلویزیون پیش بینی کردم، کاملا غلط از آب درآمد. گفتم که آمریکا قهرمان جام جهانی میشود، اما اسپانیا قهرمان شد. کمی میترسم بگویم، اما لبران جیمز و آنتونی دیویس در لیکرز با اختلاف بهترین هستند. لبران بهترین بازیکن NBA است، این یک حقیقت است. آنتونی دیویس هم یک بازیکن جوان و با مهارت بالاست.
مهارت او به عنوان یک بازیکن قدبلند باورنکردنی است. هیچ وقت فکر نکنید که تیم لبران جیمز میبازد، چون او قبلا نشان داده با هر بازیکنی در تیمش میتواند قهرمان شود. پس از نظر من تیم لبران قهرمان است، مگر زمانی که دیگر در NBA بازی نکند.
از بحث NBA هم بگذریم و به تیم ملی بسکتبال ایران برسیم. اخیرا در جام جهانی شرکت کردید و توانستید سهمیه المپیک را هم به دست بیاورید.
جام جهانی تجربه فوق العادهای برای من بود. هیچ وقت در سطح جهانی بازی نکرده بودم. فراز و نشیبهای آن جام باورنکردنی بود. باخت با آن شکل به پورتوریکو و بعد از آن هم که به تونس باختیم. جلوی اسپانیا خیلی خوب بازی کردیم، اما باختیم. ۳ امتیازی شدیم و حس خوبی نداشتیم.
مربیان ما سرمان را بالا نگه داشتند و ما بازیکنان کنار هم بودیم. ۲ بازی بعدی را بردیم و بازی با فیلیپین را باید با اختلاف ۲۰ گل میبردیم. فیلیپین تیم خوبی دارد و یک کشور بسکتبالی است. نمایش ما به نظرم باورنکردنی بود. من خیلی خوشحالم که عضوی از تیم ملی ایران هستم.
خیلی برای حامد حدادی خوشحالم، چون از وقتی بچه بودم، حدادی را میدیدم که رهبر تیم ملی بود. نمیخواهم بگویم پیر شده، اما دارد این اتفاق برایش میافتد. فکر میکنم ۳۴ ساله است و در این سن تیم را هدایت میکند.
آن هم به عنوان یک بازیکن بلندقامت. تیمهای زیادی این کار را نمیکنند. مثلا مارک گسول در اسپانیا هست، اما تنها نیست و چند نفر کنارش هستند. حدادی در کار خودش فوق العاده است. خوشحالم که این بازیکنان به المپیک رسیدند.
حالا که این سهمیه المپیک به دست آمده و خودت هم عضوی از تیم هستی. به نظرت این نسل قدرت کسب یک نتیجه تاریخی در المپیک را دارد؟
بله، قطعا. من به این تیم باور دارم. ما میتوانیم در المپیک خودی نشان دهیم، چون اگر به بازیهای نگاه کنیم، بزرگترین بازیای که بردیم، در جام جهانی نبود؛ بلکه بازی در مسکو مقابل روسیه بود که شکستشان دادیم. نمیدانم مردم میدانند این کار چقدر سخت است یا خیر. وقتی این بازی را بردیم، به من و سایر بازیکنان اعتماد به نفس بالایی داد.
خیلیها شاید ندانند ما نیجریه را در یک بازی دوستانه قبل از جام جهانی بردیم، تیمی که الان به المپیک رسیده است. ایران میتواند هر تیمی را شکست دهد. مهم نیست روی پیراهن حریف اسم چه کشوری نوشته شده، ما میتوانیم آنها را ببریم، چون ذهنیت برد را داریم.
بازی تو به شکلی است که شاید خیلی امتیاز به دست نیاوری، اما قطعا بینندگان تخصصی بسکتبال میدانند که چقدر جنگنده و تاثیرگذار بازی میکنی؟
در تیم ملی من هر کاری برای پیروزی میکنم. شما میخواهید بازی کنید تا برنده شوید. به خاطر همین من هر موقع وارد زمین میشوم، سخت تلاش میکنم. برای من اول دفاع مهم است. به مربیان میگویم میخواهم جلوی بهترین مهاجم تیم حریف را بگیرم، چون میتوانم متوقفش کنم.
در بازی با اسپانیا دیدید که میتوانم تا ۱۵ امتیاز هم به دست بیاورم؛ فقط فرصت میخواهم. اگر به بازیها نگاه کنید، من خیلی شوت نمیزنم. البته هر زمان که موقعیتش باشد، این کار را میکنم. میخواهم بهترین پرتاب کننده ۳ امتیازی نه تنها در ایران، بلکه در دنیا باشم. فکر میکنم خیلی خوب ۳ امتیازی میزنم. باز هم میگویم برای من مهم است که بازی کنم و در خدمت تیم باشم.
بعد از اینکه سال قبل چند بازی برای تیم ملی انجام دادی، وارد لیگ ایران شدی و به نفت آبادان رفتی؛ جایی که زادگاه پدرت است. آبادان با طرفداران پرشور خودش یک شهر خاص در ایران محسوب میشود.
آبادان با اختلاف شهر مورد علاقه من است، چون مردم آنجا خیلی گرم و پرهیجان هستند و از زندگی لذت میبرند. شاید خنده دار باشد، اما میخواهم بگویم نصف ایرانی و نصف آمریکایی هستم که بخش ایرانی من صد درصد آبادانی است! انرژی زیادی آنجا است و مردمش عاشق برزیل هستند و میگویند آبادان برزیلته».
به من در آن چند ماه خیلی خوش گذشت. آبادان شهر کوچکی است، اما این شهر پر از انرژی است. مردم از ۶، ۷ صبح بیدار هستند و مغازهها تا ۲ شب باز هستند. خانوادهها در رستورانها و خیابانها هستند. شاید خیلی هم پول خرج نکنند، اما با دوستانشان صحبت میکنند. آبادان شبیه هیچ جایی در ایران و حتی هیچ جایی در دنیا نیست.
من خودم را آبادانی میدانم. به دوستانم هم گفتم که حتما دوباره در آبادان بازی میکنم. با اینکه هوا خیلی گرم است، اما مردم هوا را لذتبخش کردهاند. من میتوانم در آن هوا زندگی کنم، چون از مینه سوتا آمدم که آنجا هم هوا گرم است. من هوای آبادان را دوست دارم.
در آخر هم هر صحبتی که با مردم ایران داری، بگو.
میخواهم به ایرانیها بگویم که خیلی از شما ممنونم، به خاطر اینکه مرا به این کشور آوردید و با من گرم برخورد کردید. به خاطر حمایتتان از من در اینستاگرام، در خیابانهای آبادان، تهران، زنجان، شیراز، اصفهان و. تشکر میکنم. لطفا به حمایتتان ادامه دهید، چون موفقیت من موفقیت شماست.
جناب سرهنگ علیفر، تا کجا میخواهید ادامه بدهید؟
علیرضا علیفر که محروم شد، در نامه روابط عمومی شبکه ورزش مدتزمان این محرومیت قید نشده بود. حداقل فایدهاش این بود که شبکه ورزش در برابر انتقادهای فزاینده منفعل عمل نکرد و گاف علیفر را غیرقابل اغماض دانست. میدانید که او در حین گزارش مسابقه رئال مادرید و لوانته، سید جلال حسینی را بازیکن لوانته عنوان کرد و . تعابیر متعددی از این اشتباه شد.
رومه هفت صبح: علیرضا علیفر که محروم شد، در نامه روابط عمومی شبکه ورزش مدتزمان این محرومیت قید نشده بود. حداقل فایدهاش این بود که شبکه ورزش در برابر انتقادهای فزاینده منفعل عمل نکرد و گاف علیفر را غیرقابل اغماض دانست.
میدانید که او در حین گزارش مسابقه رئال مادرید و لوانته، سید جلال حسینی را بازیکن لوانته عنوان کرد و . تعابیر متعددی از این اشتباه شد.
برخی پای مسائل غیرفوتبالی را پیش کشیدند و برخی آن را گاف سهوی، اما وحشتناک سرهنگ دانستند. حالا مسئله هیچکدام از این فرضیات نیست؛ علیفر از ابتدای هفته کارش را از سر گرفته، اما نمیخواهد دست از مصاحبه و توجیه بردارد.
سرهنگجان بیخیال نمیشوید؟
مورد اول: ۵ مصاحبه در یک ماه!
ایراد بزرگ علیرضا علیفر در گزارشگری اطاله کلام است. او اجازه نمیدهد صدای استادیوم به گوش بیننده برسد و روی هر صحنه، نظر و تحلیل دارد. این عیب محدود به گزارشگریاش نیست و در ماجرای اخیر خودش را بیشتر نشان داد. علیفر بلافاصله بعد از گاف، با خبرآنلاین مصاحبهای انجام داد و از خودش دفاع کرد.
تا اینجا طبیعی است و علیفر حق دارد. بعد از آن، اما مصاحبههای او اضافه است. یک بار با ایسنا گفتگو کرد و از رفع محرومیت خود خبر داد و در همین مصاحبه درباره گاف و حواشی بعد از آن هم بهطور مبسوط توضیح داد. پیشتر به تفصیل با رومه همشهری به گفتگو نشست.
کمی عقبتر مصاحبه او با سایت ورزش سه منتشر شد. روز گذشته هم شاهد گفتگوی او با رومه شهروند بودیم. این وسط شاید مصاحبهای دیگر هم بوده که از چشممان پنهان مانده! عجالتاً میشود پنج مصاحبه در کمتر از یک ماه!
مورد دوم: توجیه و توجیه
از همان گفتگوی اول تا همین مورد اخیر، نخ تسبیح صحبتهای سرهنگ علیفر چند کلیدواژه است. مهمترین رد گفتههای او توجیه درباره گاف وحشتناکی است که داده. هر بار توضیح میدهد که: "من به انگلیسی در اینترنت سرچ کردم رئال مادرید - لوانته، لاینآپ، وقتی لاینآپ یا همان فهرست بازیکنان دو تیم آمد، نام بازیکن شماره ۱۷ لوانته، جلال حسینی بود.
خب، در نگاه اول شک کردم، اما تا وقتی پنپجره نقل و انتقالات باز است، هر بازیکنی میتواند به تیم دیگری برود. " جناب سرهنگ یک بار گفتید و تمام؛ او که باید باور کند کرده. چرا در همه مصاحبهها توضیح میدهید؟
مورد سوم: فرار رو به جلو
آنچه در مصاحبههای اخیر علیفر بیش از همه به چشم میآید، انتقاد تند و تیز به رسانههاست. گویی آنها مرتکب این گاف بودهاند و گویی بعد از این اشتباه باید از علیفر تشکر میکردند: "اشتباه کردن که ایرادی ندارد.
مگر آنها که با من مشکل شخصی دارند، اشتباه نداشتهاند؟ شما آدمی را میشناسید که اشتباه نکند؟ من که نباید به خاطر اشتباهاتم به برخی افراد خاص پاسخ بدهم. " بله؛ هر کس اشتباه کرد باید تاوانش را بدهد. نیاز به این همه توضیح و برچسب زدن هم نیست.
مورد چهارم: غلبه بر احساسات
یکی دیگر از آفتهای مصاحبه زیاد حرفهایی است که نباید زده شوند. علیفر در حالی در مصاحبه اخیر، خود را "کارمند سازمان معظم و ابررسانه صداوسیما" معرفی کرده که همین یک ماه پیش عزم رفتن کرده بود. او میخواست از ایران برود و حرفهاش را در شبکهای دیگر پی بگیرد!
آنها که سرهنگ را میشناسند میدانند این تهدید یک واکنش تمام احساسی بود که دلیل آن مصاحبههای زیاد است. جمله معروف کتابی او هم نسبتی با تمجید از صداوسیما ندارد: "اگر بخواهیم به این شکل افراد را تعلیق کنیم، همه همکاران جوان من که در ابتدای راه هستند، تعلیق میشوند و از چند وقت دیگر باید جای گزارش، موسیقی پخش کنیم. "
مورد پنجم: و گافها ادامه دارد
درباره ویژگیهای گزارشگری علیرضا علیفر پیشتر به تفصیل نوشتیم و نقاط ضعف و قوتش را برشمردیم. چیزی نمیماند جز اینکه گاف همنشین علیفر است.
نمونه جدیدش را خبرآنلاین منتشر کرده: "نکته جالبی که در ترکیب نیوکاسل به چشم میخورد و در ماههای اخیر مورد توجه رسانهها قرار گرفته است، حضور دو برادر یعنی شان و متئو لانگاستاف است، اما علیفر، در دقیقه ۲۶ اعلام کرد که لانگاستافهای نیوکاسل نسبتی با هم ندارند؟! "
۵۰ لژیونر ایرانی غیرفوتبالیست را بشناسید
حدود ۵۰ لژیونر ایرانی در رشتههای غیرفوتبالی در خارج از ایران فعالیت میکنند؛ اتفاقی که شاید تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است. شاید کلمه لژیونر تا چند سال قبل فقط به فوتبالیستهایی خلاصه میشد که به لیگهای اروپایی یا کشورهای عربی میرفتند و برای تیمهای باشگاهی خارجی بازی میکردند.
وبسایت ورزشسه: حدود ۵۰ لژیونر ایرانی در رشتههای غیرفوتبالی در خارج از ایران فعالیت میکنند؛ اتفاقی که شاید تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
شاید کلمه لژیونر تا چند سال قبل فقط به فوتبالیستهایی خلاصه میشد که به لیگهای اروپایی یا کشورهای عربی میرفتند و برای تیمهای باشگاهی خارجی بازی میکردند.
در این میان موردهای معدودی مثل حضور بهنام محمودی در سریآ والیبال ایتالیا هم به چشم میخورد که در رشتههای غیرفوتبالی هم لژیونر شوند، اما شاید کسی فکرش را نمیکرد در سال ۹۸ به جایی برسیم که حتی رسیدن به یک عدد برای اعلام تعداد دقیق لژیونرهای ایران در رشتههایی به جز فوتبال کار سختی داشته باشیم.
از والیبال و بسکتبال که بازیکنان شناخته شدهتری در میان علاقهمندان به ورزش دارند لژیونر غیرفوتبالی داریم تا رشتههای ناشناختهتر مثل کبدی و حتی دارت!
در گزارشی به بررسی لژیونرهای پرتعداد رشتههای غیرفوتبالی پرداختیم؛ گزارشی که نشان میدهد رشتههای هندبال و کبدی بیشترین سهم را از لژیونرهای ورزش ایران در شرایط فعلی دارند.
والیبال؛ ۵ اروپایی، کاپیتان در چین
تعداد لژیونرهای والیبال ایران نسبت به فصل گذشته کاهش یافته و بازیکنانی همچون معنوینژاد، میرزاجانپور، قائمی و کاظمی به لیگ ایران بازگشتند.
با این حال امسال میلاد عبادی پور، پوریا فیاضی و سیدمحمد در پلاس لیگای لهستان، امیر غفور در ترکیب قهرمان فصل گذشته ایتالیا، مرتضی شریفی در سوپرلیگ ترکیه و سعید معروف در لیگ چین به میدان خواهند رفت تا والیبال ایران با ۶ لژیونر که تقریبا همگی ملی پوش هستند، کار خود را پیش ببرد.
از ستارههای والیبال و بسکتبال تا خواهران منصوریان
بسکتبال؛ فعلا ۲ نماینده در شرق آسیا
با اینکه در سالهای اخیر عادت داشتیم بسکتبال ایران لژیونرهای نسبتا زیادی داشته باشد، برای لیگ پیش رو فعلا فقط بهنام یخچالی با یک تیم چینی قرارداد امضا کرده و آرون گرامی پور، بازیکن دورگه تیم ملی هم به لیگ چین تایپه رفته است.
حامد حدادی که در سالهای اخیر در لیگ کشورهای مختلف بازی کرده، فعلا با هیچ تیمی توافق نکرده، اما ممکن است طی روزهای آینده او بازهم لژیونر شود.
هندبال؛ حضور پرتعداد سرتاسر اروپا
هندبالیستهای ایرانی در سالهای اخیر خیلی خوب مسیر لژیونر شدن را یاد گرفتهاند؛ به طوری که چند سالی است بیش از ۱۰ بازیکن ایرانی در اروپا بازی میکنند. سجاد استکی امسال با یک تیم فرانسوی قرارداد امضا کرده، برخلاف برادرش اللهکرم که همچنان در لیگ رومانی توپ میزند.
محسن باباصفری با تیم هندبال تیمیشعرا رومانی قرارداد ۲ ساله بسته و سعید حیدری راد در دیناموبخارست حضور دارد. سعید برخورداری نیز به یک تیم اسپانیایی پیوسته و پویا نوروزی نژاد هم تنها لژیونر ایرانی در بوندس لیگا به شمار میرود.
شاهو نصرتی دیگر بازیکنی است که در لیگ رومانی بازی میکند. همچنین افشین صادقی و مهرداد صمصامی لژیونرهای حاضر در تیم الاهلی قطر به شمار میروند.
تنیس روی میز؛ برادران عالمیان در فرانسه
رشته توپی دیگری که در حال حاضر لژیونر دارد، تنیسرویمیز است. نیما عالمیان در ترکیب تیم ویلنوو فرانسه به میدان رفته و نوشاد عالمیان برادر نیما هم بعد از مدتی به تیم تورینه فرانسه پیوست تا ۲ لژیونر تنیس روی میز ایران در قلب اروپا باشند.
دوومیدانی؛ دختر باد در راه صربستان
با اینکه احسان حدادی و حسن تفتیان مشهورترین ورزشکاران ایرانی در رشته دوومیدانی به شمار میروند و اکثر اردوهای خود را خارج از ایران سپری میکنند، اما با هیچ تیم باشگاهی قرارداد ندارند.
در رشته دوومیدانی اخیرا فرزانه فصیحی پیشنهادی از باشگاه پارتیزان بلگراد در کشور صربستان دریافت کرده و در حال انجام امور ویزایی خود است تا به عنوان اولین لژیونر دختر دوومیدانی ایران تبدیل شود. این رکورددار دوی سرعت ن ایران به زوی راهی صربستان خواهد شد.
دوچرخه سواری؛ سهم بالای ن
همین امروز خبر رسید که سمیه یزدانی، ملی پوش دوچرخه_سواری ایران به تیم کنتینانتال تیکا اسپانیا پیوسته؛ اگرچه پیش از این ماندانا دهقان به عنوان اولین لژیونر دوچرخه سواری ن ابتدا با چند تیم در قاره آسیا همکاری کرد و سپس به هلند رفت.
فراز شکری کاپیتان تیم ملی دوچرخه سواری کوهستان ایران هم که با قراردادی ۲ ساله به تیم جیانت لیو پولیمدیکال ایتالیا پیوسته، امسال برای این تیم رکاب زد.
شطرنج؛ هر ایرانی و چند باشگاه!
بازی کردن در لیگ کشورهای دیگر برای شطرنج بازان به یک امر عادی تبدیل شده و شاید هر کدام از ملیپوشان ایران هر سال در چند کشور بازی کنند. سارا خادمالشریعه سابقه بازی در بوندسلیگا و لیگ چین را دارد. علیرضا فیروزجا در فرانسه بازی میکند و قبلا نیز سابقه بازی در ترکیه را داشته است. سیدمحمدامین طباطبایی تیمهای مونیخ ۱۸۶۰ را در آلمان و کن را در فرانسه همراهی میکند.
کبدی؛ ۱۵ ایرانی در لیگ ستارگان
یکی دیگر از رشتههایی که لژیونرهای پرتعدادی دارد، کبدی است؛ اگرچه همه ۱۵ لژیونر کبدی ایران در لیگ ستارگان هند، یعنی بهترین لیگ دنیا فعالیت میکنند.
ابوالفضل مقصودلو، امیرحسین محمدملکی و محسن مقصودلو، هادی اشترک و سعید غفاری، محمداسماعیل مقصودلو، ابوذر مهاجر، محمدتقی پایین محلی، هادی تاجیک، محمداسماعیل نبیبخش، معراج شیخ، فاضل اتراچالی، فرهاد رحیمی، رحمان صداقتنیا و میلاد شیبک بازیکنانی بودند که در فصل اخیر لیگ کبدی ستارگان هند حضور داشتند.
در نهایت هم شاهد حضور پررنگ لژیونرهای ایران در میان ۳ تیم برتر این مسابقات بودیم. قدرت لژیونرهای ایرانی در لیگ هند به حدی است که حتی ۳، ۴ نفر از آنها در تیمهای خود کاپیتان هستند.
دارت؛ اولین لژیونر در مای
شاید باورش سخت باشد که حتی در رشته دارت هم ایران لژیونر دارد. مژگان رحمانی نخستین لژیونر دارت ایران که عضویت باشگاه دوری مای را دارد، در مسابقات آزاد جهانی به مقام قهرمانی رسید تا شاید با این اتفاق از این پس شاهد افزایش لژیونرهای این رشته باشیم.
ووشو؛ قدرت نمایی خواهران منصوریان
در سالهای اخیر خواهران منصوریان به همراه یکی، ۲ بانوی دیگر از ووشوی ایران به لیگ چین کوچ کردند. الهه، سهیلا و شهربانو مبارزههای زیادی در لیگ چین مقابل رقبای قدرتمند خود برگزار کردند و اکثرا هم به نتایج خوبی رسیدند. البته امسال محسن محمدسیفی در بخش مردان هم به لیگ چین رفت و چند مبارزه را با پیروزی پشت سر گذاشت.
لژیونرهای پارالمپیکی
در بخش پارالمپیکیها نیز ایران دارای تعدادی لژیونر است که مطرحترین آنها بدون شک بهزاد زادعلی اصغر در فوتبال نابینایان به حساب میآید. این بازیکن که با درخشش خود در پارالمپیک ریو به مسی فوتبال نابینایان مشهور شده، در چند سال اخیر در تیم کایسری اسپور ترکیه بازی میکند.
همچنین از دیگر لژیونرهای پارالمپیکی ایران میتوان به ٧ ملیپوش بسکتبال با ویلچر اشاره کرد که در لیگهای اسپانیا، ترکیه، انگلستان و آلمان فعالیت میکنند.
افسانه جباری؛ بانوی اول موتورسواری ایران
مسابقات موتور کراس در مقایسه با سایر رشتهها طرفداران بیشتری دارد و مسابقات کلاسهای مختلف این رشته هم هفته قبل با حضور انبوه تماشاگران زن در پیست آزادی برگزار شد. قهرمان مسابقات کلاس ۲۵۰ سی سی این دوره هم کسی جز افسانه جباری نبود که از ۳ سال قبل تا کنون پای ثابت همه مسابقات بوده و این بار هم برای هفتمین بار کاپ قهرمانی را بالای سر برد.
رومه همشهری - بهنام سلطانی: موتورسواری جزو رشتههای پرطرفدار و یکی از ۴ ورزش مهیج دنیاست، اما ن موتورسوار تا ۳ سال قبل فقط نظاره گر مسابقاتی بودند که در پیست موتورسواری آزادی برگزار میشد. از سال ۱۳۸۵ که موتورسواری ن در ایران به رسمیت شناخته شد، پیست آزادی هم رونقی دو چندان گرفته و حالا بانوان ایرانی هم که پیش از در پیست قدیمی شهران علاقهشان را دنبال میکردند پای ثابت مسابقات شدهاند.
مسابقات موتور کراس در مقایسه با سایر رشتهها طرفداران بیشتری دارد و مسابقات کلاسهای مختلف این رشته هم هفته قبل با حضور انبوه تماشاگران زن در پیست آزادی برگزار شد. قهرمان مسابقات کلاس ۲۵۰ سی سی این دوره هم کسی جز افسانه جباری نبود که از ۳ سال قبل تا کنون پای ثابت همه مسابقات بوده و این بار هم برای هفتمین بار کاپ قهرمانی را بالای سر برد. او نخستین بانوی ایرانی است که قهرمان مسابقات موتورسواری کشور شده و از این حیث نامش در تاریخ این رشته به ثبت رسیده است.
عروسیام را در پیست موتورسواری گرفتم
افسانه جباری روزهای پرفراز و نشیبی را برای رسیدن روی سکوی قهرمانی کشور از سر گذرانده و در ۳۶ سالگی به موتورسوار بیرقیبی بدل شده که همه رقبا برای پایان دادن به قهرمانیهای متوالیاش تقلا میکنند. زندگی او به حدی با پیست، موتور و تمرین و مسابقه عجین شده که ۳ سال قبل، جشن جمع و جور ازدواجش را هم در پیست موتورسواری شهران برپا کرد تا اولین بانوی موتورسوار ایرانی باشد که با رخت عروسی قدم روی پست و بلندیهای پیست موتورسواری گذاشته است.
خانمها معمولا سراغ ورزشهایی میروند که با ظرافت نگی آمیخته است. چه شد که شما موتورسواری را که یک رشته ورزشی مردانه است انتخاب کردید؟
وقتی ۱۵-۱۴ سالم بودم پدرم موتورسیکلت شهری داشت و من هم ترکش سوار میشدم. همان موقع به موتورسواری فکر میکردم و علاقه به موتور در وجودم شکل گرفت. حدود ۸-۷ سال بعد، وقتی برای آموزش رانندگی به یکی از دوستانم به پارک کوهسار رفته بودم موتورسوارهایی را دیدم که از تپهها بالا و پایین میرفتند و مردم با شوق و ذوق آنها را تماشا میکردند. وقتی با موتورسوارها صحبت کردم متوجه شدم موتور آنها با موتورهای شهری به کلی متفاوت است و فقط با موتور کراس میتوان مسیرهای پرفرازونشیب را طی کرد. همان موقع برای رفتن به کلاسهای آموزش موتورسواری به صرافت افتادم.
برای خرید موتور کراس که معمولا گرانقیمت است مشکلی نداشتید؟
در آن سالها یک پراید تقریبا صفرکیلومتر داشتم که ۶ میلیون تومان فروختم و با پولش یک موتور کراس ۲۰۰۹ خریدم. اقساط پراید هنوز تمام نشده بود که آن را فروختم تا بتوانم موتور کراس بخرم. جالب اینکه ماشینم را به پدرم فروختم و او هم خبر نداشت که قصد دارم با پولش موتور بخرم.
پدر با موتورسواری شما مخالف بود؟
پدر من آذری متعصب بود و بهشدت با موتورسواری من مخالفت میکرد. حدود ۳ ماه برای جلبرضایت پدرم تلاش کردم، اما فایدهای نداشت و در همان احوال پیگیر خرید موتور کراس هم بودم. وقتی موتور را خریدم پدرم همچنان ناراضی بود و به همین دلیل موتور را به خانه نمیآوردم.
موتور را کجا نگهداری میکردید؟
موتور را از یک مکانیک خریده بودم و او آن را تا ۲ ماه در مغازه خودش نگه داشته بود. یک روز با پدرم صحبت کردم و از او خواستم اجازه بدهد در این مورد خاص برای دل خودم زندگی کنم. یقین داشتم که بعدها میتوانم در موتورسواری به موفقیتهایی برسم که در نهایت به رضایت پدرم منجر شود. بعد از آن صحبتها با ماشین یدککش یکی از دوستانم که موتورسوار بود موتور را به خانه آوردم.
پدرم وقتی لباس موتورسواری را بر تن دوستم دید از من پرسید میخواهی همین لباسها را بپوشی و من برایش توضیح دادم که پوشیدن این نوع لباس در موتورسواری عرف است و مردانه و نه ندارد. بهرغم مخالفتهای شدید، موتور را به خانه آوردم و جمعه که شد اعلام کردم میخواهم به پیست بروم. تا مدتها فاصله خانه تا پیست موتورسواری شهران را با ترس و لرز طی میکردم؛ چون تردد موتور کراس در شهر ممنوع است و از طرفی با غرولندهای خانواده مواجه بودم.
موتورسواری برای شما تفریح و سرگرمی بود یا به حضور در مسابقات هم فکر میکردید؟
اوایل به قصد تفریح به پیست شهران میرفتم، اما بعد از ۶ماه بیشتر موتورسوارها میگفتند اگر در مسابقات شرکت کنی مقام میآوری و با اصرار آنها راهی مسابقات شدم.
روزی چند ساعت تمرین میکردید؟
هفتهای یکبار و فقط روزهای جمعه به پیست میرفتم و هر بار ۴ ساعت تمرین میکردم. موقع تمرین حواسم به موتورسوارهای قدیمی بود و حرکات آنها را زیرنظر داشتم تا یاد بگیرم. از موتورسوارها سؤالهای مختلفی میپرسیدم و تشنه یادگیری بودم. در همان روزها من و یکی از موتورسوارهای مرد بهشدت با هم رقابت میکردیم و این رقابت گاهی از حالت دوستانه خارج میشد. تصور رقیبم این بود که موتورسواری یک رشته مردانه است و نباید در این دوئل بازنده باشد و من هم میخواستم ثابت کنم که موتورسواری مردانه و نه ندارد و هر کسی استعداد داشته باشد و خوب تمرین کند بهتر است. البته این رقابت تنگاتنگ بعدها به ازدواج ما دو نفر منجر شد.
پدر را چگونه راضی کردید؟
وقتی با همسرم نامزد بودیم یک روز پدرم به پیست موتورسواری آمد. خیلی از موتورسوارها با دیدن پدرم از من تعریف و تمجید کردند و او هم بهعنوان یک پدر ذوقزده شد. البته وقتی به خانه برمیگشتیم همسایهها پدرم را منصرف میکردند و من هر بار برای جلب رضایت پدرم از نو تلاش میکردم تا اینکه موتورسواری ن در سال ۱۳۹۵ به رسمیت شناخته شد و من در نخستین دوره مسابقات موتور کراس شرکت کردم. پدرم از شدت نگرانی برای تماشای مسابقه به پیست آزادی نیامد، اما وقتی با کاپ قهرمانی به خانه برگشتم خیلی خوشحال شد و به همه میگفت دخترم قهرمان شده است. بعد از این ماجراها پدرم رضایت داد.
اگر یک دختر به موتورسواری علاقهمند باشد هنوز هم با چنین محدودیتهایی دستوپنجه نرم میکند یا اوضاع بهتر شده؟
قطعا چنین محدودیتهایی از طرف خانوادهها هنوز وجود دارد، بهخصوص در شهرستانها که خانوادهها به سنتها وفادار ماندهاند. البته فیلمهایی که از موتورسواری ن در شبکههای اجتماعی منتشر میشود اوضاع را بهتر از قبل کرده و برخی خانوادهها وقتی متوجه میشوند دختر یا همسرشان نخستین نفری نیست که به موتورسواری علاقهمند است و مسابقات موتورسواری ن برگزار میشود، از مخالفت دستمیکشند. بهنظرم این سد در حال شکستن است.
شما در شکسته شدن این سد چقدر نقش دارید؟
عروسیام را در پیست موتورسواری گرفتم
من نخستین زن ایرانی نیستم که موتورسوار شدهام و نمیتوانم ادعا کنم که تابوشکنی کردهام. وقتی من وارد پیست شدم خانمهایی بودند که ۱۲-۱۰ سال قبل از من موتورسواری میکردند، اما من در نخستین مسابقه موتورسواری ن اول شدم.
شما دستی هم در آموزش و مربیگری دارید. تا به حال پیش آمده که دختری برای آموزش موتورسواری به شما مراجعه کند، اما با مخالفت خانواده مواجه باشد؟
خیلیها از خانمها درباره چگونگی شروع موتورسواری پرسوجو میکنند. چندماه قبل ۲ دختر به دور از چشم خانوادهشان آمده بودند آموزش ببینند، اما به آنها گفتم بدون اطلاع خانوادهها به کسی آموزش نمیدهم. وقتی با پدر و مادر این دو دختر صحبت کردم و به جنبههای مثبت موتورسواری پی بردند، رضایت دادند. فکر میکنم ابتدا باید تصور خانوادهها از خطرات موتورسواری را تغییر داد و آنها را آگاه کرد که لباسهای مخصوص تا حد زیادی از مصدومیت موتورسوار جلوگیری میکند.
مخالفت خانوادهها با هزینههای گزاف موتورسواری ارتباط دارد؟
بخشی از مخالفتها به همین دلیل است. الان یک جفت لاستیک موتور کراس حدود ۱.۵ میلیون تومان است که هر ۲ ماه یکبار باید تعویض شود. قیمت کلاچ موتور که معمولا در زمینخوردنها آسیب میبیند به ۴۰۰ هزار تومان رسیده و استهلاک موتور را هم باید درنظر گرفت که به افت قیمت آن منجر میشود. متأسفانه بهدلیل نوسانات قیمت ارز، قیمت یک دستگاه موتور کراس از ۴۰ میلیون به ۱۴۰ میلیون تومان رسیده و هر کسی از پس خرید آن بر نمیآید. لباسهای موتورسواری هم بهشدت گران است. پوتین موتورسواری حرفهای ۷ میلیون تومان است و قیمت کلاه ایمنی به ۱۰ میلیون تومان رسیده است.
پس میتوانیم بگوییم موتورسواری، ورزش پولدارهاست؟
با وضع فعلی میتوانیم بگوییم موتورسواری ورزش پولدارهاست. شاید اگر از روز اول میدانستم موتورسواری اینقدر هزینه دارد رشته ورزشی دیگری را انتخاب میکردم. این شرایط برای من سختتر بود، چون پدرم مخالف بود و به همین دلیل هزینههایم را پرداخت نمیکرد تا موتورسواری را کنار بگذارم.
اگر موتورسوار نمیشدید سراغ چه رشته دیگری میرفتید؟
شاید شنا را انتخاب میکردم که هیچ هزینهای ندارد. البته موتورسواری بهعنوان چهارمین ورزش مهیج دنیا شناخته شده و همین هیجان، تا ۳۶ سالگی مرا در این رشته نگه داشته است.
در ورزشهای دیگر، ورزشکار تا این حد در معرض آسیب قرار ندارد. طی ۸ سالی که در رشته موتورسواری فعالیت کردهاید چندبار مصدوم شدهاید؟
اگر بخواهم مصدومیتهای جزئی را هم لحاظ کنم حسابش از دستم در رفته، اما تاکنون ۳ بار بهدلیل شکستگی مچ دست و پا جراحی شدهام. شاید جالب باشد بدانید که در روز خواستگاری دستم در گچ بود و با همان دست برای مهمانها چای آوردم.
به شما میگویند نخستین بانوی موتورسوار ایران. موتورسوارهای دیگری هم چنین ادعایی دارند. چهکسی نخستین زن موتور سوار ایران است؟
خیلیها دوست دارند در هر کاری خودشان را نخستین بدانند، اما نخستین بودن برای من اهمیت چندانی ندارد. افتخارم این است که نخستین نیستم، اما بهترینم. وقتی وارد مسابقات شدم با همه رقبایی که باسابقهتر بودند رقابت کردم و بهترین شدم. هماکنون روی سکوی اول ایستادهام و ۷ کاپ قهرمانی دارم و این افتخارات بهمراتب از نخستینشدن مهمتر است. من نخستین نبودم، اما اولینها را بردم و اول شدم.
البته گفته میشد در نخستین دوره مسابقات موتور کراس ن، در غیاب قهرمانان این رشته روی سکوی اول ایستادید.
در نخستین دوره مسابقات فقط یک نفر از رقبای اصلی بهدلیل مصدومیت حضور نداشت و به همین دلیل چنین صحبتهایی مطرح شد. این حرف و حدیثها به من انگیزه بیشتری داد و در مسابقات دوم و سوم که با حضور همه مدعیان برگزار شد باز هم اول شدم.
ظاهرا در دوره بارداری هم روی سکو ایستادید.
من از سال ۱۳۹۵ در همه مسابقات موتور کراس ن حضور داشتهام و جز یکبار در بقیه مسابقات قهرمان شدهام. در آن یک مسابقه هم چهارماهه باردار بودم و صرفا برای گرفتن قهرمان سالی» در مسابقه شرکت کردم.
شما در ۳۶ سالگی رقبای زیادی دارید. تا چه زمانی میتوانید با آنها رقابت کنید؟
وزن کم، قدرت بدنی بالا و نیروی جوانی، ۳ عنصری است که یک موتورسواری حرفهای به آنها نیاز دارد، اما من هر سه مورد را از دست دادهام. بعد از تولد فرزندم ۱۰ کیلو اضافه وزن پیدا کردم و درحالیکه همه قهرمانان حرفهای در ۳۰ سالگی با دنیای قهرمانی وداع میکنند من با ۳۶ سال سن هنوز مسابقه میدهم. با این حال تا وقتی با سرعت بیشتری نسبت به رقبای بیستساله مسابقه میدهم و اول میشوم، به فعالیتم ادامه خواهم. اگر در کلاس پیشکسوتان هم رقبایی پیدا شود، بعد از چهلسالگی هم با آنها مسابقه میدهم. شخصا دوست دارم تا شصتسالگی موتورسواری کنم. خدا را چه دیدید شاید یک روز بهعنوان مسنترین موتورسوار ایران انتخاب شدم.
الگوی شما در موتورسواری چهکسی بود؟
من و همسرم برخلاف زوجهای دیگر که معمولا سریال تماشا میکنند، در خانه فیلم مسابقات بینالمللی موتور کراس را نگاه میکنیم، اما الگوی خارجی ندارم. الگوی من آقای امیررضا ثابتیفر است که مربیام بوده و در همه مسابقات، قهرمان شده و هیچ وقت روی سکوی دوم نرفته است.
برای دخترانی که در این فضای جدید میخواهند شانسشان را در رشته موتورسواری امتحان کنند چه مسیری را توصیه میکنید که نیاز به آزمون و خطای کمتری داشته باشد؟
اولین توصیهام این است که به جاهای معتبری مثل هیأت موتورسواری شهرشان مراجعه کنند تا شروع کارشان با یک مربی مجرب باشد. یک پیشنهاد هم برای مسئولان دارم که در این فضای جدید، ترتیبی دهند تا خانمها بتوانند گواهینامه موتورسیکلت دریافت کنند. باور کنید اگر خانمها گواهینامه داشته باشند و با موتور در خیابانها تردد کنند نیمی از خودروهای تکسرنشین حذف میشوند و ترافیک خیابانها کاهش پیدا میکند.
موفقیتهایم را مدیون همسرم هستم
زندگی افسانه جباری با موتور و پیست و موتورسواری عجین شده و در ۸ سال اخیر پای ثابت همه دورهمیها و مسابقاتی بوده که در پیستهای موتورسواری برگزار شده است. قهرمان مسابقات موتورکراس کشور حتی جشن جمعوجور ازدواجش را در پیست موتورسواری شهران و با حضور جمعی از دوستان موتورسوارش برپا کرد.
عروسیام را در پیست موتورسواری گرفتم
چه شد که تصمیم گرفتید جشن ازدواجتان را در پیست موتورسواری برپا کنید؟
برپایی جشن ازدواج ما در پیست شهران خیلی تصادفی بود و از قبل برنامهریزی آنچنانی نکرده بودیم. طبق توافقی که با همسرم داشتم مراسم ازدواج نگرفتیم و به عقد محضری و سفر زیارتی به مشهد اکتفا کردیم. دوستان زیادی که در پیست شهران با آنها تمرین میکردیم برای صرف شیرینی و گرفتن عکس یادگاری مشتاق بودند و به همین دلیل تصمیم گرفتیم یک مراسم جمعوجور همراه با صرف کیک و شیرینی و ناهار در پیست بگیریم.
البته همین جشن جمع وجور به یک مراسم خاص تبدیل شد.
بله، چون تا امروز هم کسی جشن عروسیاش را در پیست موتورسواری برپا نکرده. برای همین جشن جمعوجور، لباس عروسی با پوتین و کلاه ایمنی موتورسواری پوشیدم و از همسرم خواستم کت و شلوار و پوتین موتورسواری بپوشد. عکسهای یادگاری که با دوستان مشترکمان گرفتیم خیلی زود در فضای مجازی پخش شد و همه رسما از ازدواج ما باخبر شدند. ما این مراسم را با حدود ۵۰ نفر برگزار کردیم، اما اگر میدانستم رسانهای میشود حتما مجللتر میشد. بعد از ازدواج، همسرم موتورسواری را کنار گذاشت تا من به فعالیتم ادامه دهم. همسر برخی ورزشکاران زن به آنها اجازه نمیدهند برای حضور در مسابقات بینالمللی از کشور خارج شوند، اما همسر من علاوه بر تامین هزینههای سفر، مرا هم در مسابقات برونمرزی همراهی میکند و به همین دلیل همه موفقیتهایم را مدیون او هستم.
شب ششم
چهارشنبه
خلاصه بازی لیل 1 - والنسیا 1
https://static-video.varzesh3.com/local/98-08-01/val.mp4
خلاصه بازی بنفیکا 2 - لیون 1
https://static-video.varzesh3.com/local/98-08-01/ben-lyon.mp4
خلاصه بازی ناپولی 3 - سابورگ 2
https://static-video.varzesh3.com/local/98-08-01/napl.mp4
خلاصه بازی خنک 1 - لیورپول 4 (گزارش اختصاصی)
https://static-video.varzesh3.com/local/98-08-01/kholaseliverpool.mp4
خلاصه بازی اینتر 2 - دورتموند 0
https://static-video.varzesh3.com/local/98-08-01/intdurt.mp4
خلاصه بازی اسلاویاپراگ 1 - بارسلونا 2
https://static-video.varzesh3.com/local/98-08-01/slavia1-barca2.mp4
خلاصه بازی لایپزیش 2 - زنیت 1
https://static-video.varzesh3.com/local/98-08-01/zenit.mp4
خلاصه بازی آژاکس 0 - چلسی 1
https://static-video.varzesh3.com/local/98-08-01/ajax0-chelsea1.mp4
خلاصه بازی آث میلان 1 - لاتزیو 2
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-12/lazio-vs-acmilan.mp4
خلاصه بازی اورتون 1 - 1 تاتنهام
https://static-video.varzesh3.com/local/98-08-12/tot_1.mp4
خلاصه بازی رئال مادرید 0 - بتیس 0
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/real-betis.mp4
خلاصه بازی تورینو 0 - یوونتوس 1
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/juve.mp4
خلاصه بازی سویا 1 - اتلتیکو مادرید 1
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/atl.mp4
خلاصه بازی واتفورد 1 - چلسی 2
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/chell.mp4
خلاصه بازی بولونیا 1 - اینتر 2 (دبل لوکاکو)
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/interbologna.mp4
خلاصه بازی الدحیل 4 - السد 1
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/ald.mp4
خلاصه بازی آرسنال 1 - ولورهمپتون 1
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/ars-wolv.mp4
خلاصه بازی دورتموند 3 - وولفسبورگ 0
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/durtmond.mp4
خلاصه بازی منچسترسیتی 2 - ساوتهمپتون 1
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/citysouth.mp4
خلاصه بازی بایرلورکوزن 1 - مونشن گلادباخ 2
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/monch.mp4
خلاصه بازی بورنموث 1 - منچستریونایتد 0
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/manu-b.mp4
خلاصه بازی استون ویلا 1 - لیورپول 2
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/liver.mp4
خلاصه بازی دیژون 2 - پاری سن ژرمن 1
https://static-video.varzesh3.com/local/98-08-10/kholseparis.mp4
خلاصه بازی لایپزیش 8 - ماینتس 0 (درخشش ورنر)
https://static-video.varzesh3.com/local/98-08-11/kholasel.mp4
خلاصه بازی فرانکفورت 5 - بایرن مونیخ 1
https://static-video.varzesh3.com/local/98-08-11/kholaseb.mp4
خلاصه بازی لوانته 3 - بارسلونا 1
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/bar-lev.mp4
خلاصه بازی سویا 1 - اتلتیکو مادرید 1
https://static-video.varzesh3.com/local//98-08-11/atl.mp4
خلاصه بازی آاس رم 2 - ناپولی 1
https://static-video.varzesh3.com/local/98-08-11/kholaserom1.mp4
رفتار عجیب گزارشگر تبریزی؛ تلویزیون ملی جای کریخوانی نیست!
درباره رفتار عجیب گزارشگر سیمای مرکز تبریز که بهجای گزارش بازی استقلال و تراکتورسازی، تریبون رسمی را تبدیل به محلی برای رجزخوانی کرد. مصادیق بیادبیهای او نچیست و چطور بر آتش اختلافها دمید؟ ?آنچه عصر جمعه رقم خورد، کمسابقه بود.
رومه هفت صبح - احمد رنجبر: درباره رفتار عجیب گزارشگر سیمای مرکز تبریز که بهجای گزارش بازی استقلال و تراکتورسازی، تریبون رسمی را تبدیل به محلی برای رجزخوانی کرد. مصادیق بیادبیهای او نچیست و چطور بر آتش اختلافها دمید؟
آنچه عصر جمعه رقم خورد، کمسابقه بود.
گزارشگر بازی تیمهای تراکتورسازی تبریز و استقلال تهران تا توانست سراغ فرامتن رفت و اعصاب بینندهها را به بازی گرفت. مجتبی ساعی فراموش کرده بود که صرفاً گزارشگر بازی است. او تریبون رسمی تلویزیون را در حد سکوی تیفوسیهای ورزشگاه تقلیل داد. از عصر جمعه فضای مجازی پر شد از جملههای عجیب ساعی. هنوز کسی نمیداند چرا او یکتنه حاشیه ایجاد کرد؟
رکورد تعصب شکست!
این نخستین بار نیست که گزارشگران مراکز استانها مورد انتقاد افکار عمومی قرار میگیرند. پیشتر درباره رویه آنها شاهد بحث و نظرهای مختلفی بودهایم تا جایی که دامنه نقد به خود تلویزیون هم کشیده شد. مسئله این است که آیا گزارشگران شهرستانی مجاز به طرفداری از تیم استان خود هستند؟
اگر بله چرا تیمهای پایتخت گزارشگر اختصاصی ندارند؟ و مسئله بعد، آیا این گزارشگران میتوانند رقبا را نادیده بگیرند؟ هنوز اتفاق نظر برای پاسخ به این سوالها وجود ندارد و بحث دامنهدار است. در این شرایط مجتبی ساعی وارد فاز تازهای میشود. این گزارشگر، ماجرا را از حد هواداری فراتر برد و کارش به توهین رسید.
معادله چند مجهولی تعداد طرفدار
یکی از مهمترین فرازهای گزارش مجتبی ساعی جمله معروفی است که بعد از گل اول تراکتورسازی به زبان آورد: "پنجمین تیم پرطرفدار جهان یک، دومین تیم پرطرفدار ایران صفر" اشاره او آماری است که یک ماه پیش سایت فوتبالی ترانسفر مارکت منتشر کرد.
اینکه آیا آمار یک ماه پیش قابل استناد است و آیا روش ترانسفر مارکت در محاسبه هواداران را میتوان ملاک قرار داد، سوژه این گزارش نیست. همینقدر اشاره کافی است که روز گذشته چند رسانه در این آمار تشکیک وارد کردند. فرض ما همانی است که سایت فوتبالی ترانسفر مارکت اعلام کرده. آیا یک گزارشگر حق دارد این آمار را دستاویز کریخوانی قرار دهد؟
ساعی با یک تیر چند نشان زده. اولاً گفته تراکتورسازی پرطرفدارترین تیم ایران است، بعد از آن استقلال تهران را در رتبه دوم قرار داده و در نهایت نتیجه گرفته پرسپولیس تهران رتبه سوم را داراست. منبع این آمار کجاست؟ پس چرا در برنامه نود بارها پرسپولیس اول شده؟ مهمتر از همه، شأن یک گزارشگر کلکل با هواداران، آن هم بر اساس یک آمار جعلی است؟ او حق دارد از تریبون رسمی سوءاستفاده کند؟
توهین به جام و لیگ
پیگیران فوتبال از رقابت پرسپولیس تهران و تراکتورسازی تبریز اطلاع دارند. حساسیت مسابقات این دو تیم در سالهای اخیر به گونهای است که پیش از مسابقه، رسانههای رسمی هواداران را دعوت به آرامش میکنند. این نکته بدیهی را مجتبی ساعی نمیداند؟! پس چرا بعد از طرح یک آمار نه چندان معتبر، جام لیگ برتر را فی میخواند؟!
و اینطور گزارش کرد: "از در و دیوار استادیوم هوادار میباره. اون جا روی تپهها هم اگر،دقت کنید پر است. " خودش متوجه گاف شد و اینطور ادامه داد: "امروز، چون هوا تاریک است مشخص نیست که هواداران روی تپهها حضور دارند یا خیر. "
این جملهها مقدمهای بود برای جمله بعدی: "عظمت هواداران تراکتورسازی شاید پارسال برای بعضیها نامأنوس بود ولی بعد از خبری که ترانسفر مارکت اعلام کرد نباید این عظمت نامأنوس باشه. شاید خیلی تیمها جام بگیرند ولی جامشون بازتاب جهانی نداشته باشه ولی این نوع عظمت که البته عظمت مربوط به جامهای فی را نفی نمیکنه بازتاب جهانی دارد.
" این جمله عین خط و نشان برای پرسپولیسیهاست و حکم شعلهور کردن یک سوءتفاهم را دارد. وانگهی مجتبی ساعی با فی خواندن جام به دام دیگری میافتد و آن بیارزش دانستن لیگ کشورمان است. اگر جام فی است چرا تیم تراکتور و بقیه اینقدر میجنگند؟
تنشافزایی به سبک ساعی
نحوه گزارش ساعی بهقدری متعصبانه بود که خیلی زود صدای اعتراض بینندهها به هوا رفت. سیاوش اکبرپور کارشناس برنامه فوتبال برتر هم دلخوریاش را نشان داد و گفت بیشک استقلال پرطرفدارترین تیم ایران است. محمد حسین میثاقی اسم پرسپولیس را آورد و گفت برای آنها کری میخوانید؟
اکبرپور این بار منظورش را واضحتر بیان کرد و اصل واقعیت را گفت: به نظر من فرقی بین استقلال و پرسپولیس نیست و این دو تیم بیشترین هوادار را دارند. بعد هم از خوبیهای تراکتورسازی و قابلیتهای این تیم گفت.
میبینید گفتههای خامدستانه یک گزارش چطور باعث ایجاد شلعههای اختلاف میشود؟ اکبرپور زیرک بود که بحث را روی آنتن زنده جمع کرد ولی نتیجه کریهای متعصبانه از تریبون رسمی حاصلی ندارد جز افزایش تنش در فوتبال ما.
مظاهر مصفا؛ آخرین استاد بزرگ ادبیات فارسی
استاد مظاهر مصفا، سراینده آثاری، چون پاسداران سخن، توفان خشم، ده فریاد، سپیدنامه، شبهای شیرازقند پارسی و.» و مصحح آثاری بزرگ، چون تصحیح دیوان ابوتراب فرقتی کاشانی، تصحیح مجمعالفصحاء، تصحیح دیوان نزاری قهستانی، تصحیح دیوان سنایی، تصحیح کلیات سعدی و تصحیح جوامعالحکایات» روز هشتم آبانماه درگذشت.
رومه اعتماد - رسول آبادیان: استاد مظاهر مصفا، سراینده آثاری، چون پاسداران سخن، توفان خشم، ده فریاد، سپیدنامه، شبهای شیرازقند پارسی و.» و مصحح آثاری بزرگ، چون تصحیح دیوان ابوتراب فرقتی کاشانی، تصحیح مجمعالفصحاء، تصحیح دیوان نزاری قهستانی، تصحیح دیوان سنایی، تصحیح کلیات سعدی و تصحیح جوامعالحکایات» روز هشتم آبانماه درگذشت.
به همین مناسبت چند چهره ادبی و از دوستان و شاگردان استاد، مطالبی پیرامون شخصیت و آثار ایشان دراختیارمان گذاشتهاند که میخوانید.
شیوه تدریس منحصر به فرد
تنها بود با صد هزار مردم
علی دهباشی: من افتخار این را داشتم که درسال ۱۳۹۱ یک برنامه از شبهای بخارا را به استاد مظاهر مصفا اختصاص بدهم که دراین برنامه اساتیدی، چون مهدی محقق، امیربانو کریمی، دکتر احمد سرور مولایی و دکتر مهدی نوریان، پیرامون شخصیت و وزن و مقام علمی استاد به سخنرانی پرداختند. آنچه برای من به عنوان برگزارکننده نشست مهم بود، این مساله است که همگان اعتقاد داشتند کارهای ادبی و علمی ایشان، کارهایی چندوجهی هستند.
خصوصا کارهای تصحیح که میتوان به عنوان آثاری ماندگار از آنها یاد کرد. یکی از کتابهای تصحیح استاد جوامعالحکایات و لوامعالروایات» است که به باور بسیاری از دوستان اهل فن در ردیف بهترین تصحیحها قرار میگیرد. البته باید به این کارهای بزرگ، تصحیح گلستان سعدی را هم اضافه کرد. کاری که تا پیش از تصحیح یوسفی بسیار به درد دانشجویان رشته ادبیات در دانشگاههای مختلف خورد. مورد دیگری که باید به آن اشاره کرد، شیوه تدریس استاد است.
نوعی شیوه تدریس ابداعی که خاص خودشان بود و دانشجویان مراحل آموزش را با انرژی تمام طی میکردند. استاد در این شیوه کمک میکرد که دانشجویان از مراحل اولیه تا پایان، هر روز بهشدت علاقهمندیشان اضافه شود و با شوق و ذوق دروس را پاس کنند. وجه دیگر شهرت استاد، وجه شاعری ایشان است.
به گمان من اگر بنا باشد مجموعه شعری از بهترین شعرهای صدسال اخیر در جایی گردآوری شود، بدون شک بخش بزرگی از آن باید به سرودههای استاد مصفا اختصاص پیدا کند. همه ما میدانیم که شیوه تدریس، تصحیح متون و وجه شاعری ایشان تاکنون با سه نسل از دانشجویان رشته زبان و ادبیات فارسی همراه بوده و این خوشهچینی از محضر استاد، فقط مختص به دانشگاه تهران نیست. به نظر من نبود استاد مظاهر مصفا در محیطهای دانشگاهی، ضربهای به دانش ادبی محافل آکادمیک بود. نادیده گرفتن دانش استاد برای کسانی که تشنه آموزش صحیح هستند شاید جفایی باشد که پیش از این کمتر شاهدش بودهایم. یادش گرامی باد.
استاد ما مظاهر مصفا
اسماعیل امینی: ۲۰ سال گذشته است از آن روزهای سالم سرشار که دانشجوی دانشگاه تهران بودم و در محضر استادان بزرگ، مینشستم، میآموختم و تجربه میاندوختم. مظاهر مصفا، خسرو فرشیدورد، عزیزالله جوینی، امیربانو کریمی، شفیعیکدکنی، سیدمحمد رادمنش، جلیل تجلیل، برات زنجانی و.
استاد مظاهر مصفا، شاهنامه تدریس میکرد و داستان سیاوش را میخواند و میخواندیم. میگریست و میگریستیم به مظلومیت سیاوش و به اندوهان آن همه عظمت و پاکی و والایی که به خاک قربانگاه حسادت و سنگدلی افتاد. مظاهر مصفا، صلابت و جدیت استادی داشت وقتی که درس میداد و میپرسید و تکلیف مشخص میکرد. از جمله این تکلیف عام که: قول بدهید یک بار شاهنامه را از آغاز تا انجام به دقت بخوانید. نه برای درس پس دادن و امتحان، برای شناخت اهمیت شاهنامه و برای آموختن شعر و زبان فارسی. کسی که شاهنامه را بخواند هر سخن سست و ناتندرست را شعر نخواهد پنداشت. مظاهر مصفا از آخرین بازماندگان نسلی از استادان ادب فارسی بود که با عشق به زبان فارسی و با دلدادگی به آثار بزرگان شعر و نثر فارسی، میراثدار آن گنجینه عظیم بودند و به عشق ایران خواندند و نوشتند و اندوختند و آموختند.
تنها بود با صد هزار مردم
مظاهر مصفا، لطافت و شکنندگی شاعرانه داشت هنگامی که شعر میخواند، حتی وقتی قصاید فخیم و استوارش را میخواند و میبارید. استاد ما، صمیمیت و مهربانی دوستانه و پدرانه داشت هنگامی که به دیدارش میرفتیم و در خانهاش مهمان کرامت و محبتش میشدیم.
در دانشگاه دفتر نداشت؛ دفترهای استادان را استاد/ کارمندان وظیفهشناس بین خود تقسیم کرده بودند و برای بزرگان قدیم جایی نمانده بود. در کتابخانه استاد مدرس رضوی که مجاور دفتر گروه ادبیات دانشگاه بود به دیدارش میرفتیم. استاد ما میگفت برای آموختن ادبیات، متون گزیده خواندن راه به جایی نمیبرد. متون را باید از آغاز تا پایان بخوانیم تا زبان فارسی را بیاموزیم. حتی عروض و قافیه و بلاغت و دستور زبان و علوم ادبی دیگر، تنها از راهِ متنخوانی قابل تعلیم است.
حرفها و اندیشههای او مانند حرفها و اندیشههای دیگر بزرگان و دلدادگان به فرهنگ و زبان و ادب فارسی، در میان مدیران ی/ اداری دانشگاه خریداری نداشت، چون نظام ی/ اداری، کارمند لازم دارد و طبعا تاب تحمل استاد و اندیشمند را ندارد. این است که سرانجام استاد مظاهر مصفا، عطای دانشگاه را به لقایش بخشید و به خانه رفت و دیگر نیامد. چنان که در سالیان دور، استاد جلالالدین همایی چنین کرد و در سالیان دورتر علامه قزوینی در همان گام نخست، از دانشگاه روی گرداند و رفت. انبوه انبوه مرگ آمالش/ اندوه اندوه برگ دیوانش
ضایعهای بسیار بزرگ
پروین سلاجقه: من شانس این را داشتم که از دوره کارشناسیارشد شاگرد استاد در دروس شاهنامه – داستان سیاوش باشم و بعد از آن هم در دوره دکتری دروس نظم فارسی را نزد ایشان گذراندم. سعادت دیگر من این بود که رسالهام با محوریت نماد در سبک هندی- با تکیه بر اشعار صائب و بیدل - را با راهنمایی ایشان نوشتم. یکی از مواردی که همیشه نسبت به استاد در ذهنم مانده، علو طبع و فروتنیایشان است.
یادم میآید که استاد، آزادی عمل در کار کردن را برای هر دانشجویی درنظر میگرفتند و خوشبختانه یکی از آن دانشجویان بنده بودم. اعتماد به نفسی که استاد مصفا در نوشتن رساله در بنده ایجاد کرد یکی از سکوهای پرش بود که بتوانم به خودم اجازه بدهم گامهای بعد را محکمتر و مطمئنتر بردارم. ایشان روزی به من گفتند فلانی! تو هر کاری بکنی، کن! قبول دارم و این حرف را نه از سر توانایی من بلکه از سر تواضع و فروتنی ذاتی خودشان زدند، اما همین یک جمله چنان شور و نشاطی در وجودم بیدار کرد که منتهی به نوعی احساس مسوولیت در پاسخ دادن به اعتماد استاد شد.
من بعدها با خودم فکر کردم که استاد مصفا در کنار آموزههای دیگر، نوعی نکته تربیتی را هم در نظر داشتند. نوعی نگاه غیرمستقیم به یک شاگرد به قصد پر و بال دادن هر چه بیشتر. باور من این است که استاد در مواجهه با تکتک دانشجویانشان میدانستند چه کار میکنند. خوب یادم هست که در روز مراسم دفاع از رساله دکتریام متوجه تسلط بیچون و چرای ایشان به نظم فارسی شدم و این جدای از تسلط بر مبانی نظری، ادبی و مباحث کاربردی است.
تنها بود با صد هزار مردم
خاطرهای که از روز دفاع در ذهنم مانده این است که خودم را سراسیمه به استاد رساندم و پیش از آغاز مراسم عنوان کردم که درباره یکی از واژههای شعر بیدل تردید دارم و ایشان با همان نگاه اول واژه درست را به من گفتند و تازه متوجه شدم تسلط کامل یعنی چه؟ نکته لذتبخشی که دوست دارم در اینجا به آن اشاره کنم این است که میشنیدم استاد در کلاسهای مختلف از رساله بنده نام میبرند و دربارهاش حرف میزنند.
نکتهای که هنوز هم نوعی شور و شعف در وجودم زنده میکند. به باور من اغلب شاگردان مستقیم استاد مصفا، خاطراتی بسیار شیرین از ایشان داشتند زیرا علو طبع و بزرگی استاد حدو مرزی نداشت و آنچه در توانش بود در کمک به دیگران دریغ نمیکرد. همه ما میدانیم که استاد مصفا درباره ادبیات کلاسیک نوعی تعصب ویژه داشتند، اما هیچگاه دانشجویانشان را از تحقیق و پژوهش در امر ادبیات معاصر منع نمیکردند.
تاکید ایشان بر این نکته بود که به همه ما یاد بدهد چطور روی پای خودمان بایستیم و از هیچ چیز نترسیم. استاد مصفا شخصیتی متعالی داشتند و در ذات خودشان انسانی آزاد بودند و بر همین اساس آزادی عمل را برای همه قائل میشدند. ایشان با آن دانش شگرفی که داشتند هرگز رگهای از منیت در وجودشان نبود و این رهایی از قید و بندهای دست و پا گیر، نوعی حس قلندری در وجودشان ایجاد کرده بود.
کوتاه سخن اینکه مظاهر مصفا شخصیتی تکرارناپذیر و یکی از ستونهای محکم شعر کلاسیک فارسی بودند که ادبدوستان بدون وجودشان احساس بیپناهی میکنند. یکی از موضوعاتی که باید درباره استاد به آن اشاره کنم این است که خیلیها گمان میکنند عدم تمایل ایشان به سمت ادبیات معاصر، رسمیت نداشتن این گرایش ادبی از زاویه دید ایشان است در حالی که به نظر من، استاد گذر از ادبیات کلاسیک به اشکال سهل و ساده را نمیپسندیدند.
استاد بر این باور بودند که دامنه نظم کهن فارسی چه در شعر غنایی و چه در شعر حماسی، تام و تمام است و گذر کردن از این ادبیات کامل باید همراه با شناخت کامل از آثار گذشتگان باشد. به هر شکل باید گفت که فقدان استاد مصفا ضایعهای بسیار بزرگ است.
مردی ز شهرِ هرگز و از روزگارِ هیچ
حسنذوالفقاری: چهارشنبه ۸/۸/۹۸ روزی که استادم دکتر مظاهر مصفا (۱۳۹۸- ۱۳۱۱) درگذشت. این خبر برای اهل شعر و ادب سخت و ناگوار و برای من دردناک و جانگداز بود. بهخصوص که از راه دور و دور از دیار عزیز میشنوم و نیستم تا برای آخرین بار روی مبارکش را ببینم و یک بار دیگر بر دستان نرم و لطیفش بوسه زنم. افتخار بزرگ زندگیام آن بود که استاد راهنمایم بود؛ هم در دوره کارشناسی ارشد و هم در دوره دکترا.
درست ۳۰ سال پیش در سال ۱۳۶۸ و دانشگاه تهران. جز این چندین درس با استاد داشتم؛ ازجمله شاهنامه را با استاد خواندم. داستان سیاوش را برگزید. پرسیدم چرا این داستان؟ گفت قهرمانی مظلوم است و سرآمد داستانهای شاهنامه. مرز اخلاق و حماسه. همین شد که این داستان را وقتی که مولف کتابهای درسی شدم، در همان ایام، به یادگار استاد در کتاب پیشدانشگاهی آوردم. درس مروت و فتوت و اخلاق برای جوانان بود. بیش از هر چیز جوانان در این روزگار به این درس نیاز داشتند و استاد خوب دریافته بود:
دردا که آفتابِ مروت به خون نشست فریادای فتی که فتوت به خون نشست
او تنها استادم نبود؛ بلکه در این ۳۰ سال، پدر مهربان و دوست نازنین من بود. هرگاه با اشتیاق به دیدارش میشتافتم، با لبخند دوستداشتنی و قیافه دلنشین و مهربانش پذیرای من بود و مرا به خواندن تازهترین شعرش دعوت میکرد و نسخهای دستنویس به تبرک میگرفتم تا تکثیر کنم و به دست دوستداران استاد برسانم. جز این مرا از محصولات باغی تفرش بینصیب نمیگذاشت. یک دلمشغولی او هم سرکشی به همین باغ و ضیاع و عقارش بود.
تنها بود با صد هزار مردم
او ابتدا در دانشسرای عالی به تحصیل رشته ادبیات پرداخت و دکترای خود را از دانشگاه تهران دریافت کرد. حضرت استاد از دانشنامه دکترای خود زیر نظر استاد بیبدیل، بدیعامان فروزانفر با عنوان تحول قصیده در ایران» دفاع کرد.
او بیشک از قصیدهسرایان بزرگ و پس از ملکالشعرا بهار نامدارترین قصیدهپرداز معاصر ایران است. نگاه او وسیع و اشعار خیاموارهاش، قامت سوالگونه در برابر هستی داشت. قصیده هیچِ» او گواه تمام اندیشه اوست؛ بیهیچ تفسیری و توضیحی. شاید غلامحسین یوسفی در کتاب چشمه روشن با نقد این قصیده حق سخن را گزارده باشد. این قصیده از مرزهای ایران هم گذشت و صلاح الصاوی شاعر و سخنسنج مصری، در کتاب العدمیه فی شعر آن را ترجمه، نقد و بررسی کرده است.
مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ/ جان از نتاج هرگز تن از تبار هیچ
از شهر بیکرانه هرگز رسیدهام/ تا رخت خویش باز کنم در دیار هیچ
از کوره راه هرگز و هیچم مسافری/ در دست خون هرگز و در پای خار هیچ
در دل امید سرد و به سر آرزوی خام/ در دیده اشک شاید و بر دوش بار هیچ
در کام حرف بود و به لب قصّه مگر/ بر جبهه نقش کاش و به چهره نگار هیچ
دنبال آب زندگی از چشمهسار مرگ/ جویای نخل مردمی از جویبار هیچ
دست از کنار شسته، نشسته میان موج/ پا بر سر جهان زده سر در کنار هیچ
اصلی گسسته مانده تهی از امید وصل/ فرعی شکسته گشته پر از برگ و بار هیچ
خون ریخته ز دیده، شب و روز و ماه و سال/ در پای شغل هرگز و در راه کار هیچ
شعر او و سخن او از درد خود و مردم بود. درست از جنس درد سرودههای ناصرخسرو و مسعود سعد که با خواندنش هر آیینه موی بر تن آدمی میایستاند.
تلخ است روزگارِ من و روزگار تلخ امسالِ ما گذشت چو پیرار و پار، تلخ
با وجود بیمیلی به چاپ اشعارش و با خواهش دوستان، تاکنون چند مجموعه از او بهچاپ رسیده است: ده فریاد»، سی سخن»، توفان خشم»، سپیدنامه» و سیپاره»، قند پارسی»، شبهای شیراز»، نسیم»، نسخه اقدم، مجموعه چهارپارهها».
مصححی توانا و دانشمند بود. تصحیحات او بر دیوان ابوتراب فرقتی کاشانی، مجمعالفصحای رضاقلیخان هدایت، کلیات نزاری قُهستانی، سنایی، سعدی، نظیری نیشابوری و به خصوص جوامعالحکایات عوفی از خدمات علمی آن دانشمند سترگ است. رعشه دستان نازنینش حاصل کار زیاد بود که سالها او را در رنج میداشت. یک بار که از استاد پرسیدم آیا قصد اتمام نیم دیگر جوامع الحکایات را ندارید؟ بیسخن و با لبخند دستان لرزانش را نشان داد.
مدتها در دانشنامه جهان اسلام مدیر بخش مدخلهای زبان و ادبیات فارسی بود. از سر بزرگواری و با منش معلمی، در همان ایام جوانی و دوران دانشجویی به این شاگرد کوچکش اعتماد کرد و مدخلهایی برای نگاشتن سپرد. پای من اکنون به یکی از بزرگترین مراکز علمی باز شده بود و رسم تحقیق را میآموختم. شاگردانش را رها نمیکرد. تا همیشه با آنان بود و در سایه لطفش بودیم.
او نه تنها شاعری یگانه و مصححی نامدار و محققی ژرفکاو بود، بلکه معلمی توانا هم بود. از دبیری دبیرستان در قم تا استادی ممتاز در دانشگاه تهران را طی کرد. خودش میگفت که ۶۰ سال متوالی تدریس کردم. سالهای متمادی شاگردان بسیار تربیت کرد که اکنون هر یک در چهارگوشه کشور انجام وظیفه میکنند.
خاندان او، همه از قبیله هنرمندان بودند؛ وی فرزند اسماعیل مصفا و برادرزاده نکیسای تفرشی خواننده مشهور دوره قاجار و نوه حاج ملارجبعلی تفرشی تعزیهخوان مشهور در دربار ناصری و تکیه دولت و موذن مخصوص محمدعلی شاه قاجار است. برادر بزرگتر وی ابوالفضل مصفا، استاد و محقق ادبیات فارسی بود. خواهر او از استادان زبان و ادبیات فارسی و مادر فواد حجازی، آهنگساز نام آشناست.
همسر او دکتر امیربانو کریمی، دختر استاد سخن امیری فیروزکوهی و استاد دانشگاه تهران است. امیر بانو، علت علاقه خود به مصفا را شاعری او میداند. استاد ما، در جوار همسر نازنین و همکار دانشگاهیاش، پدری مهربان برای فرزندانش بود که گرانمایگانی چند تربیت کرد، جملگی اهل علم و هنرمند. چهار فرزند دانا: علی مصفا بازیگر موفق سینما و همسر لیلا حاتمی، کیمیا مصفا، عروس دکتر سیدجعفر شهیدی، گار مصفا، دکترای زبان و ادبیات فارسی و امیراسماعیل مصفا دکترای فیزیک و استادیار فیزیک دانشگاه صنعتی شریف.
او سخت دلبسته ایران بود. انسانی به تمام معنا وطنپرست. بسیار دوستدار مصدق بود و در همان ایام، چندین قصیده برای مصدق ساخت. به دلیل شعرخوانیهای شورانگیز، شاعرِ مصدقی» لقب گرفت و سقوطِ مصدق او را به هم ریخت. پس از عزلت مصدق، او نیز شور و حالش را از دست داد و عزلت گزید. معروف است یکی از روزهای پس از کودتای ۲۸ مرداد، استادش بدیعامان فروزانفر، از او خواست شعری بخواند و او چنین خواند:
رفتم به دادگاه مصدق/ دیدم جلال و جاه مصدق
پنهان به هاله غم و اندوه/ دیدم جمالِ ماهِ مصدق
برقِ نجات مردم مشرق/ میجست از نگاه مصدق
و همان شد که استاد فروزانفر او را از کلاس بیرون کرد و
۱۰ سال در بیرون دانشکده، نگاه داشت. مظاهر نیز هجونامهای نوشت. داستان ۱۰ سال ماندنش در دوره دکترا به دلیل همین هجویه معروف است تا آنکه پس از ۱۰ سال به غرامت قصیدهای سرود و دل استاد را به دست آورد:
آن دست که بنوشت هجای تو، شکستم آن خامه که بنگاشت جفای تو، شکستم
البته همه ماجرا این نبود؛ از استاد شنیدم که یک بار از استاد فروزانفر خرده گرفته بود که چرا بهجای نقدِ مدام سبکشناسی بهار، خودش کتابی در همین موضوع نمینویسد تا ناگزیر به تدریس کتابِ بهار نباشد؟ اینگونه سخن گفتن با استاد فروزانفر که هیچ کس حق نداشت در برابرش سخن بگوید و او نیز جز به نگاه و اشارات دست شاگردان را خطاب نمیکرد، بسیار دور از انتظار و حتما دردسرآفرین بود. او حق داشت مثل پدر بزرگ تعزیهخوانش همیشه مخالفخوان باشد. این را از قصاید اعتراضی مصفا میتوان فهمید. اما با این همه، دلی پاک و مصفا داشت. مظاهر، مظهر صفا بود. درویش مسلک و اهل فقر بود. بیآنکه در بیرون تظاهر کند، در منزل لباس اهل فقر میپوشید.
از شاعری، چون او هیچ انتظار نداریم به مباحث رسمالخط بپردازد، اما همواره که نوشتههایم را میدید، از رسمالخط ایراد میگرفت. از قضا او از مخالفان پیوستهنویسی و مخالف جریان معمول بود. او شیوه املایی خاص خود را داشت و بر آن اصرار میورزید. جدانویسی در حد جدا کردن وندها.
تنها بود با صد هزار مردم
راهی که نه با این تندی بعدها فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزید و اکنون معمول است. این انفصالنویسی هم برایش دردسر تازهای شد؛ انفصال از خدمت آموزش و پرورش. این روح ستیهندگی او ناشی از روح ناآرام و وجدان بیدار او بود. خاطرهای را از دوستم جناب دکتر دهقانی شنیدم که بهنقل از استاد تعریف میکرد: در دهه ۵۰ سمیناری در دانشسرای عالی برگزار شده بود که وزیری هم در آن شرکت داشت.
من هم جزو مدعوین بودم و، چون خیلی ساده و برخلاف رسم معمول بیکت و کراوات رفته بودم افسری که دم در ایستاده بود مانعم شد و پرسید جنابعالی؟ گفتم استاد ادبیاتم و جزو مدعوین. نگاهی به سر تا پای من انداخت و عذرخواهانه گفت: ببخشید آخر به قیافه شما نمیآید که استاد باشید! در همان حال وزیر از راه رسید و همه خود را جمع و جور کردند. سرم را بردم بیخ گوش افسر و به سوی وزیر اشاره کردم و گفتم: ببخشید جناب سروان، به این گاو میآید که وزیر من و شما باشد! افسر با لحنی جدی و با صدای بلند گفت، خیر قربان! بعد به نشانه احترام پایی برایم کوبید و قرص و محکم گفت، بفرمایید قربان!»
در زمان حیات هیچگاه حاضر نمیشد برایش بزرگداشت بگیرند. اما با وجود بیمیلی استاد دو مجلس برای او برپا شد: اول در شبهای بخارا که سالن پر بود از مشتاقان و هم بیرون و دوم در جشن رونمایی نسخه اقدم در خانه اندیشمندان علوم انسانی که در این دومی دوستان و دوستداران مصفا در غیابِ او از شعر و شاعری او سخن گفتند.
دریغا که او را نشناختیم و ظلمها بر او روا داشتیم. هر بار که سفره دلش را باز میکرد، از بدعهدیها و نارواییها، یک سینه سخن داشت. از آنان که شعرش را برنمیتافتند و روح بزرگش را میآزردند. برای روح آن استاد والامقام علو درجات و کجاندیشان خرد و دانایی آرزو دارم.
به خود گفتم از عمر رفته چه ماند؟ / دل خسته لرزید و گفتا دریغ
به دل گفتم از عشق چیزیت هست؟ / بگفتا که هست آری، اما دریغ
بلی از من و عمر ناپایدار نمانده ست/ بر جای الا دریغ
شب و روزها و مه و سالها / گذشتند و ماندند برجا دریغ
رسیدند هر روز و شب با فسوس/ گذشتند هر سال و مه با دریغ
رسیدند و گفتم فسوسا فسوس/ گذشتند و گفتم دریغا دریغ
گفتوگو با سارا عباسپور یکی از اولین ن نقال ایران
سارا عباسپور در گفتوگوی پیشرو فقط نقل نقالی نمیکند؛ به توصیف یک مسیر میپردازد برای آنهایی که میخواهند ادبیات روایی ایران را زنده نگه دارند.
رومه ایران: وقتی حرف از نقالی میشود اولین چیزی که به ذهن میآید یک مرشد مرد است که با صدایی پرطمطراق یا حماسه رستم و سهراب میخواند یا به مدح خاندان اهل بیت میپردازد. اما تصویر یک نقال زن چیزی نیست که عده زیادی با آن آشنا باشند. زنی که قصه گردآفرید و سهراب بگوید و از حماسهآفرینی رستم حرف بزند. اما نزدیک به دو دهه است که در ایران نقالان زن فعالیت میکنند و شاید از نقالان نسل جدید نقالی در ایران گوی سبقت را هم ربوده باشند.
سارا عباسپور از این دسته نقالان زن در ایران است. دانشجوی رشته تئاتر بوده که در خلال کارش متوجه میشود به نقالی علاقهمند است. با اینکه میدانسته باید خلاف یک جریان حرکت کند تا موفق شود، اما با اردهاش تبدیل به یک نقال حرفهای میشود. حالا او یک گروه نقالی دارد و به خاطر کارهایش از طرف کشورهای زیادی دعوت میشود، تا فرهنگ و ادبیات ایران را از طریق نقالی به دنیا عرضه کند. خودش میگوید ادبیات تطبیقی کار میکند و طومارهای نقالیاش را خودش مینویسد.
گفتوگو با سارا عباسپور یکی از اولین ن نقال ایران
امروزی و جذاب، طوری که مخاطب هم بفهمد. او دغدغهاش نسل آینده است و در گفتگو با ایران» میگوید: این خوب است که کودکان از کودکی زبانهای دیگر را یاد میگیرند. از طریق فیلم و انیمیشن با فرهنگهای دیگر آشنا میشوند. اما فراموش نکنیم اگر در کنار این آموزشها فرهنگ و ادبیات سرزمین خودشان را نشناسند، هویت ملی خود را گم میکنند. حالا همین کودک بزرگ میشود. بیآنکه وقت برای شناختن سرزمین و فرهنگ و ادبیات خود داشته باشد، به کشورهای دیگر سفر میکند و وقتی حرف از فرهنگ و ادبیات میشود. چون چیزی نمیداند سرخورده میشود و شاید در دلش از نژاد و وطنش خجالت هم بکشد و این خیلی تأسفبار است.»
سارا عباسپور در گفتوگوی پیشرو فقط نقل نقالی نمیکند؛ به توصیف یک مسیر میپردازد برای آنهایی که میخواهند ادبیات روایی ایران را زنده نگه دارند.
شما بهعنوان یک نقال زن از چه سالی نقالی را شروع کردید؟
من تقریباً از سال ۸۱، ۸۲ وارد این کار شدم. نمیتوانم تاریخ دقیق بدهم، چون من بازیگر تئاتر بودم. کم کم نقشهایی به من پیشنهاد شد که لازم بود برای ایفای آن نقشها نقالی یاد بگیرم در آن زمان بازیگری بودم که نقش نقال را بازی میکرد وقتی این کار را انجام دادم نقالی برایم جذاب شد و بهطور جدیتر و مستقل از تئاتر دنبالش کردم. جدای از آن رفتم دنبال خواندن داستانهای روایی خصوصاً شاهنامه و تقویت ادبیاتم.
رواج نقالی بین ن را چطور ارزیابی میکنید؟
وقتی سال گذشته پرفسور پرویز ممنون که استاد دانشگاههای آلمان هستند، به ایران آمدند، تصمیم گرفتند ورکشاپی تشکیل دهند و از من خواستند تا ن نقال ایران را به این کلاس دعوت کنم. من خیلی جستوجو کردم، اما در کل ایران حدود ۱۲ نقال حرفهای پیدا کردم. خود من تصور بیشتری داشتم، اما در سطح حرفهای تعدادشان به همین قدر محدود میشد البته افراد زیادی در حال فراگیری این هنر هستند که امیدوارم هر چه زودتر همت کنند و در عرصه حرفهای این کار قدم بگذارند.
در ایران نقالی کاری مردانه است و حدود دو دهه است که با نقالی ن مواجهیم. به نظر میرسد شما و همکارانتان جزو نسل اول نقالان زن در ایران باشید. در مورد مشکلات کارتان و مواجهه جامعه با نقالان زن توضیح دهید؟ آیا مردم نقالی ن را پذیرفتهاند؟
من و چند خانم دیگر البته به فاصله چند سال از هم تقریباً جزو اولین کسانی بودیم که شروع به نقالی کردیم و راه برایمان خیلی دشوار بود. مثلاً ما الگویی نداشتیم که بتوانیم خودمان را با او مقایسه کنیم. بزرگان و مرشدان و کاربلدها همه مرد بودند. در ابتدا همه فکر میکردیم باید مثل مردها نقالی کنیم. راه و روش نقالی نه را بلد نبودیم. طول کشید تا تجربه نشان داد باید خودمان باشیم. لازم نیست صدایمان را کلفت کنیم یا مثلاً فلان حرکت که فلان مرشد مرد انجام میدهد مناسب یک نقال بانو نیست.
ولی کم کم و با راهنمایی استادان مخصوصاً آنهایی که به این هنر نگاه آکادمیکتری داشتند مثل استاد داوود فتحعلی بیگی توانستیم راه خود را پیدا کنیم. مسائل حاشیهای هم بود برای جامعه کلاً مردانه نقالان بسیار سخت بود که نقال زن هم در کنار خود بپذیرند. ما را جدی نمیگرفتند یا وقتی در جاهای جدی میدیدند.
انتقادهای جدی به ما که اول راه بودیم داشتند، اما با اصرار و پافشاری و کار مداوم ما این تابوها شکسته شد و حالا خودم که به آن روزها نگاه میکنم میبینم همه آن نقدها چه مغرضانه چه صادقانه برایم سازنده بود و خوشحالم که حالا نقالان مرد به بانوان هم تعلیم میدهند و البته از حق هم نگذریم نقالی ن برای ما سختیهای خود را داشت و ما را در ابتدا نمیپذیرفتند.
گفتوگو با سارا عباسپور یکی از اولین ن نقال ایران
آیا نقالی در دنیا هم هنری پذیرفته شده است؟
بگذارید برای پاسخ این سؤال به نقالی نه بهعنوان یک هنر سنتی که به شکل یک هنر نمایشی نگاه کنیم در دستهبندی هنرهای نمایشی نقالی یک نمایش معمولاً یک نفره روایی است. تئاتر روایی در همه جای دنیا هست. در بعضی کشورها حتی از آن برای روایت داستانهای اسطورهای استفاده میشود و شباهتهای زیادی به نقالی دارد، اما نقالی در ایران حسابش جداست یک هنر کاملاً مستقل است.
مکان اجرا و مخاطب ویژه خود را هم داشته. همینها نقالی در ایران را متفاوت و منحصر به فرد میکند و برای همین است که نقالی بهعنوان یک هنر ملی بهنام ایران در یونسکو ثبت شده این شکل از نقالی با المانهایی که در کشور ما است جای دیگری از دنیا نیست.
شاید دلیلش این باشد که ادبیات ما سراسر روایت است و متفاوت با ادبیات دیگر کشورها. درست است؟
وقتی به ادبیات کشورهای دیگر نگاه کنیم میبینیم درام بیشتری دارند. ولی ادبیات ما روایت بیشتری دارد. قصه بیشتری هم داریم. اگر آنها حرفی را در قالب گفتگو میزدند ما آن را در قالب قصه میبردیم و آن را از طرف کسی که معمولاً دانای کل است روایت میکردیم.
عاشقانه رومئو و ژولیت نمایشنامه است که اجرایش در حالت عادی منوط به دکور، بازیگران زیاد و. است، اما لیلی و مجنون عاشقانهای است که روایت میشود. ما ادبیات روایی غنیای داریم. چه ادبیات شفاهیمان و چه ادبیات مکتوبمان نسبت به دنیا در بحث روایی غنیتر
است.
شما خودتان نقالیهایتان را خلق میکنید یا از نقالیهای دیگر هم استفاده میکنید؟
خیلیها هستند که براساس طومارهای دیگران کار میکنند، اما من خودم طومارم را استخراج میکنم و روی آن کار میکنم. احساس میکنم نگاه خودم که شاید گاهی با نقالی نه سازش بیشتری دارد باید در نقلم جاری باشد بهعنوان یک هنرمند دوست دارم با کمال امانتداری نسبت به متن و داستان اصلی آن را از فیلتر ذهن خودم رد کنم.
مخصوصاً که طومارهای با ارزش گذشته برای مخاطب آن زمان نوشته شده و حالا مخاطب و ذائقهاش عوض شده من با مطالعه روی ادبیات تطبیقی گاهی که در کشورهای دیگر دنیا نقالی دارم سعی میکنم نقلم را براساس ادبیات تطبیقی بنویسم و این چیزی نیست که قبلاً جای دیگری اجرا شده باشد. مثلاً اگر در آلمان اجرا دارم یکی از داستانهایی را انتخاب میکنم که با یکی از اسطورههای آلمان مثلاً زیگفرید» همخوانی داشته باشد.
گفتوگو با سارا عباسپور یکی از اولین ن نقال ایران
وقتی با آنها بگویم که رستم مثل زیگفرید است آنها بسرعت متوجه شخصیت و جایگاه رستم میشوند. در ایران وقتی نام رستم میآید همه تصویری از او در ذهنشان دارند. اما در دنیا هیچ تصویری از رستم ندارند، ولی وقتی نام زیگفرید را میآوری یا میگویی چشم اسفندیار مثل پاشنه آشیل است آن تماشاگر هم سریع ارتباط برقرار میکند و این شیوه طومار تطبیقی است.
در چه کشورهایی نقالی انجام دادهاید؟
به کشورهای زیادی رفتهام. آخرین بار برای هفته تئاتر ایران در مسکو به روسیه رفتم. من یک گروه نقالی نه بهنام پازیریک» دارم که فعالیتهای بینالمللی موفقی داشته.
پازیریک به چه معنایی است؟
قدیمیترین نقشه فرش ایران است. بعضی از اجراها را از طرف ایران دعوت میشویم و بعضیها را مستقیم از کشور میزبان. مثلاً اسلوونی یک جشنواره داشت و ما فیلم کارمان را فرستادیم آنها خوششان آمد و از گروه دعوت کردند ما هم به آنجا رفتیم. کارمان مورد استقبال قرار گرفت. مسئولان جشنواره هلند آنجا بودند و کار را برای جشنواره هلند خواستند. بعد از اجرای هلند به فرانسه دعوت شدیم.
مدتی است در تلویزیون و در شبکه پویا شاهد نقالان دختر و پسر کودک هستیم. به نظر میرسد رویکردها هم فرق کرده است. آیا شما هدفی برای پرورش استعدادهای کودک و نوجوان در این زمینه دارید؟
اتفاقاً یکی دو تا از این بچهها که میگویید در تلویزیون نقالی میکنند از شاگردان من هستند. به نظر من برای زنده نگه داشتن این هنر تنها اجرای نقالی کافی نیست و باید نقالی را به نسل بعد انتقال داد. پس من هم بهعنوان کسی که دغدغه این کار را دارد آموزش دادن به کودکان را لازم میدانم و قطعاً این هدف را دارم که برای حوزه آموزش کودک و نوجوان وقت بگذارم. گذشته از آن این آموزشها به کودک اعتماد به نفس میدهد خلاقش میکند نگاهش را به کشورش و هویت ملیاش بازتر میکند.
حتی معتقدم کلاسهای نقالی اگر هم از همه نقال نسازد باز هم کارآمد است چرا که کودک را با ادبیات آشنا میکند. امروزه تکنولوژی جامعه و والدین خودآگاه یا ناخودآگاه کودک و نوجوان را در مواجهه با حجم وسیعی از آموزشهای غیرایرانی قرار میدهد؛ که از نظر من اصلاً بد نیست. این خوب است که کودکان از کودکی زبانهای دیگر را یاد میگیرند. از طریق فیلم و انیمیشن با فرهنگهای دیگر آشنا میشوند. اما فراموش نکنیم اگر در کنار این آموزشها فرهنگ و ادبیات سرزمین خودشان را نشناسند، هویت ملی خود را گم میکنند و اینطوری میشود که بچه پنج ساله از مهد دو زبانه به خانه میآید و میگوید مامی من هانگری شدم»!
کافی است به چند مهد کودک و مدرسه سر بزنید و بپرسید راپونزل» یا گیسو کمند کیست. اکثر بچهها او را میشناسند، چون انیمیشناش را دیدهاند. یک فیلم انیمیشن قوی که در آن یک دختر زیبا با موهای خیلی بلند در قلعهای زندانی شده، دختر که اجازه ندارد از قلعه خارج شود برای دیدن شاهزاده که پنهانی عاشق اوست موهای کمندش را از بام قلعه پایین میاندازد، تا شاهزاده از آن کمک بگیرد و بالا بیاید.
تصور کنید وقتی کودک این داستان زیبا را با آن رنگ و لعابهای هالیوودی میبیند، برای همیشه قهرمان قصه را به یاد میسپارد حالا از همین بچهها اگر درباره رودابه بپرسید، هیچ کدام او را نمیشناسند و این در حالی است که داستان راپونزل برگرفته از داستان زال و رودابه است.
حالا همین کودک بزرگ میشود. بیآنکه وقت برای شناخت سرزمین و فرهنگ و ادبیات خود داشته باشد، به کشورهای دیگر سفر میکند و فقط میتواند با آن زبان تمام و کمالش در کلاب و برود و کار خود را در مرکز خرید راه بیندازد و با آدمهای سطح پایین معاشرت کند و وقتی حرف از فرهنگ و ادبیات میشود، چون چیزی نمیداند سرخورده میشود و شاید در دلش ازنژاد و وطنش خجالت هم بکشد و این خیلی تأسفبار است.
گفتوگو با سارا عباسپور یکی از اولین ن نقال ایران
حتی در سطحهای بالاتر هم باید فکر کنیم که چرا ما فقط واردات فرهنگ داریم. چرا کسی که مترجم میشود فقط دوست دارد ادبیات انگلیسی را به فارسی ترجمه کند و چاپ کند چرا کسی دنبال این نمیرود که ادبیات فارسی را به انگلیسی ترجمه و در دنیا چاپ کند. چرا فیلمهای فیلمسازان ایرانی در جهان مورد استقبال قرار میگیرد و جوایز فیلمنامهنویسی را میبرد، اما ادبیات ما مدتهاست چهره برجسته بینالمللی ندارد.
من باور نمیکنم که دلیلش نبود آثار ادبی قابل رقابت باشد. به نظرم پاسخ در ضعف ترجمه است. اگر بچههای ما با ادبیات ایران چه معاصر چه کهن آشنا شوند، فردا که در زبان انگلیسی از نسل ما قویتر هستند میتوانند ادبیات ما را به دنیا صادر و معرفی کنند. همه اینها را گفتم، چون میدانم یکی از راههای آشتی دادن بچهها با ادبیات و فرهنگ، قصه است و نقالی جذابترین روش برای قصه گویی است. نقالی را جدی بگیریم.
قدرت ورزش، شهرت سینما
با وجود خلأ سینما از درامهای ورزشی، ورزشکاران زیادی از دنیای ورزش به سینما کوچ کرده و نسبتا موفق بودهاند. در این بین ورزشکاران و بهخصوص فوتبالیستهای پرشماری نیز بیشتر در نقش خودشان یکی، دوبار در سریالهای تلویزیونی حضور پیدا کردهاند. اما جاذبه این حضور چیست؟
رومه همشهری - زهرا رستگار مقدم: با وجود خلأ سینما از درامهای ورزشی، ورزشکاران زیادی از دنیای ورزش به سینما کوچ کرده و نسبتا موفق بودهاند. در این بین ورزشکاران و بهخصوص فوتبالیستهای پرشماری نیز بیشتر در نقش خودشان یکی، دوبار در سریالهای تلویزیونی حضور پیدا کردهاند. اما جاذبه این حضور چیست؟
اگرچه ما در این گزارش به چنین سؤالهایی جواب نمیدهیم و صرفا قصدمان معرفی این ورزشکار- بازیگران بوده است، اما شاید بتوان این استقبال را ناشی از این دانست که یک ورزشکار نهایتا میتواند تا ۲۰ سال از شهرت، ثروت و محبوبیت برخوردار باشد، درحالیکه سینما این زمان را طولانیتر میکند. از سویی جذابیتهای ذاتی سینماست که قابل انکار نیست.
فوتبال
سریال به سوی افتخار» یکی از مجموعههای تلویزیونی بود که بازیکن_بازیگران بسیاری در آن حضور داشتند. از غلامرضا فتحآبادی که در سال ۱۳۶۵ آقای گل بازیهای آسیایی سئول شد تا محمود معماتر، بازیکن سابق تیم ملی و سیدمهدی حیدری. این رویه البته در بسیاری از فیلمها و سریالهای دیگر هم تکرار شد؛ مثلا در سریال پژمان، حمید درخشان، آرش برهانی، محمد محمدی، خسرو حیدری، علی و بهروز رهبریفرد ایفای نقش کردند.
این بازیگر_بازیکنها البته پیش از این نیز در فیلمهای سینمایی حضور داشتند؛ مثلا در فوتبالیستها» محمد برزگر، حمید استیلی، محمد پروین و علی پروین بازی میکردند یا در مثلث آبی» جواد زرینچه نقشآفرینی میکرد و در علفهای هرز» محراب شاهرخی. در ادامه به معرفی چند نفر از این ورزشکاران که به سینما کوچ کردند میپردازیم.
عزیز اصلی
قدرت ورزش، شهرت سینما
اصلی، روی سکوها طرفداران سینهچاکی داشت. به واسطه همین محبوبیت هم خیلی زود به سمت سینما کشیده شد و در سال۴۵ نخستین بازی خود را در سینما تجربه کرد. مأمور دوجانبه»، خداحافظ تهران» و بیعشق هرگز» از نخستین فیلمهای او بودند.
او در سال۴۷ در فیلمهای کشتی نوح»، تونل»، پنجه آهنین» و پلی به سوی بهشت» ایفای نقش کرد و در سال ۵۰ با بازی در فیلم فاتحین صحرا» بهکار بازیگریاش پایان داد. دروازهبان سابق تیم ملی فوتبال بهعلت تشابه عجیب چهرهاش با بیک ایمانوردی وارد سینما شد و در ۱۰ فیلم دهه ۴۰ بازی کرد.
مهراب شاهرخی
قدرت ورزش، شهرت سینما
معروف بود به عمو مهراب پــرســپولیسیها. او در سال۱۳۵۵ گذرش به سینما افتاد و جلوی دوربین یکی از کارگردانان پرطرفدار آن سالها فرزان دلجو» رفت. دلجو که اغلب نقشهای اصلی فیلمش را خودش بازی میکرد، در این فیلم مقابل عمو مهراب بازی کرد.
احمدرضا عابدزاده
قدرت ورزش، شهرت سینما
از پرپیشنهادترین فوتبالیستهای نسل معروف به ۹۸ عابدزاده بود که در نهایت به پیشنهاد کاظم معصومی جواب مثبت داد. اما درگیریهای عابدزاده با کارگردان و تهیهکننده خیلی زود ازدواج غیابی» را وارد حاشیه کرد، تا جایی که روند تولید بهدلیل کنارهگیری عابدزاده متوقف شد و در نهایت بعد از مدتی تعطیلی کارگردان مجبور شد بدون حضور او فیلمش را به سرانجام برساند.
علی انصاریان
قدرت ورزش، شهرت سینما
دیگر پرسپولیسیای که وارد عرصه بازیگری شد علی انصاریان بود. او در یکی، دو سریال در نقش خودش حاضر شد و پس از خداحافظی از فوتبال به شکل جدی پیگیر بازیگری شد. او که با ایفای نقشهایی در سریالهای طنز مهران غفوریان و مدیری پا به این عرصه گذاشته بود، در فیلم پاداش سکوت»، کلاف»، سوختن» و هدیه» ایفای نقش کرده. علی انصاریان این روزها فیلم کلوپ همسران را بر پرده سینما دارد.
پژمان جمشیدی
قدرت ورزش، شهرت سینما
جمشیدی به جرأت از بازیگران صاحب گیشه است. فیلمهایش با اقبال خوب مخاطبان روبهرو شده و به همین دلیل از بازیگران سرشلوغ این روزهای سینماست. پژمان قبل از اینکه در سریال سروش صحت بازی کند، یکی، دو حضور جسته و گریخته جلوی دوربین داشت، اما استعدادش توسط پیمان قاسمخانی و سروش صحت کشف شد. او حتی به خودش جرأت داد که روی صحنه تئاتر برود. پژمان برای بازی در فیلم سوءتفاهم» نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل شد.
حسین یاریار
قدرت ورزش، شهرت سینما
یاریار از کشفهای خاچیکیان در سینما بود که در آخرین روزهای دوران فوتبالش مورد توجه این کارگردان قرار گرفت و در فیلمهایی مثل چاووش»، بلوف» و مردی در آینه» بازی کرد. او هماکنون مدیر باشگاه هنرمندان است.
مجید سبزی
سبزی در سریال به سوی افتخار از سیروس مقدم» که یکی از نخستین کارهایش بود نقش اول را داشت. او در سالهای ۱۳۷۷ و ۱۳۷۸ از بازی در تیزرهای تبلیغاتیای که میتوانست برایش درآمد داشته باشد، خودداری کرد.
نیما نکیسا
قدرت ورزش، شهرت سینما
او در فیلم مامان بهروز منو زد» فعالیت سینماییاش را شروع کرد و در ۲ فیلم دیگر با نامهای ایرانیها» و شهد» به کارش در سینما ادامه داد تا مثلث هنرمندان پرسپولیسی سینما تکمیل شود.
سعید سلطانیفر
قدرت ورزش، شهرت سینما
او از جانبازان جنگ تحمیلی بود. در سالهای واپسین دهه ۶۰ در فیلم سینمایی تویی که نمیشناختمت» بازی کرد و با همان فیلم، نام خود را در سینمای ایران ثبت کرد. او سالها بهعنوان فیلمبردار و تصویربردار برنامه روایت فتح همکاری میکرد.
پرورش اندام
ایلوش خوشابه
قدرت ورزش، شهرت سینما
خوشابه ۱۶ ساله بود که عنوان آقای ایران را در رشته پرورش اندام به نام خود سند زد. کوشان که دنبال بازیگر میگشت با دیدن عکس ایلوش در جراید از او برای ایفای نقش امیرارسلان نامدار دعوت به همکاری کرد. در دورانی که تولید فیلمهای تاریخی، حماسی روی بورس بود، ایلوش این شانس را داشت که در نقش قهرمان اینگونه خودنمایی کند.
او در ادامه راهی ایتالیا شد و در فیلمهای تاریخیای همچون برادران شکستناپذیر» و ولکان خدای جنگ» بازی کرد و حتی توانست در آمریکا در رشتههای پرورش اندام و کشتی کچ به عناوین قهرمانی دست پیدا کند.
زکریا هاشمی
قدرت ورزش، شهرت سینما
هاشمی از کارنامه سینمایی قابل دفاعی بین قهرمانان خوشاندام و عضلانی برخوردار است و تجربه حضور در فیلمهای ابراهیم گلستان، فرخ غفاری، مهرجویی، امیر نادری و میرلوحی را دارد. هنرنمایی او در فیلم خشت و آینه» همچنان از خاطر سینمادوستان نرفته است.
هاشمی علاوه بر بازیگری به نگارش کتاب و ساخت فیلم داستانی و مستند پرداخت. فیلم سه قاپ» یکی از بهترین ساختههای این قهرمان سابق پرورش اندام است.
کشتی
احمد امامی
از او بهعنوان نخستین ورزشکار ایرانی که جلوی دوربین فیلمبرداری به ایفای نقش پرداخت نام میبرند. او در سال ۱۳۳۱ در فیلم کمرشکن» ابراهیم مرادی بازی کرد. داستان از این قرار است که جمشید کمرشکن با استفاده از قدرت فراوانش با خلافکاران درگیر میشود و آنها را تحویل پلیس میدهد.
حبیبالله بلور
قدرت ورزش، شهرت سینما
بلور در سرمربیگری تیم ملی کشتی رکورددار بود. او در میانه دهه ۴۰ با حمایت فردین وارد سینما شد. در آن زمان بلور وضعیت مالی خوبی نداشت و یکی از بازیگران نقش پدر در سینمای ایران شد. بسیاری از کشتیگیران قهرمان زیرنظر او تربیت شدند و به تیم ملی رسیدند. شادروان تختی، فردین، حسین ملاقاسمی و… از شاگردان او بودند. نخستین فیلم او اثری بود به نام مردی از اصفهان» امیر شروان. حضور او در سینما تا سال۵۲ ادامه داشت و در این مدت در ۲۲ فیلم سینمایی بازی کرد. آخرین حضور بلور بر پرده سینما در فیلم جنگجویان کوچولو» بود.
خلیل عقاب
قدرت ورزش، شهرت سینما
در شیراز به معرکهگیری و نمایشهای پهلوانی معروف بود و، چون خودش دارای یک باغ وحش خصوصی بود، در نمایشها از حیواناتی مثل شیر و عقاب استفاده میکرد. او در هفت فیلم بازی کرده که از آن میان شکوفههای امید» در سال ۴۳ فیلم شاخصتری است.
امامعلی حبیبی
قدرت ورزش، شهرت سینما
قهرمان المپیک ۱۹۵۶ ملبورن در دهه ۴۰ که به هر آنچه تختی نپذیرفت بله گفت. حبیبی از طرف مردم قائمشهر در دوران پهلوی به نمایندگی مجلس منتصب شد. او خیلی زود تبدیل به یکی از پرسوناژهای طنز نشریه فکاهی و معروف توفیق» شده و با نام ویژه ها بیبی» شناخته میشد. حبیبی در سال ۴۷ برای نخستینبار در فیلم ببر مازندران» بازی کرد. او پس از نقشآفرینی در ۲ فیلم دیگر خیلی زود از پرده سینما دور شد.
محمدعلی فردین
قدرت ورزش، شهرت سینما
قهرمان میانوزن کشتی آزاد و دارنده مدال نقره ایران در مسابقات جهانی ۱۹۵۴ بود. کمتر کسی باور میکرد که در آیندهای نهچندان دور، این سینماگر دهه ۴۰ و ۵۰ فیلمفارسی از روی تشک کشتی بلند شده باشد. فردین کشتی را به شکل حرفهای در باشگاه تهران استارت زد و زیرنظر حبیبالله بلور به تیم ملی رسید.
فردین بنا به دلایلی خیلی زود از دنیای کشتی خداحافظی کرد و بعد از آن جذب سینما شد. او در سینما به محبوبیت رسید. پدر فردین بازیگر تئاتر بود و در گراندهتل و تئاترهای لالهزار بازی میکرد و خودش در اواخر دوران فعالیت ورزشی توسط کوشان کشف شد و بعد از اینکه در نمایش اتللو به کارگردانی مصطفی اسکویی مؤسس تئاتر آناهیتا» نقشی کوتاه را بازی کرد، با حضور در فیلم چشمه آب حیات» بهطور رسمی به جرگه بازیگران درآمد. او با فیلم گنج قارون» به اوج شهرت رسید.
از نیمه دوم دهه ۴۰ اکران هر فیلمی از فردین اتفاقی مهم در گیشه محسوب میشد و شهرت و محبوبیت او تأثیر مثبتی بر اقتصاد سینمای فارسی داشت. آمادگی جسمانی و چهره جذاب فردین در کنار صدای ایرج و دوبله جلیلوند منجر به خلق شمایلی پرطرفدار در سینمای ایران شد.
علیرضا لرستانی
او که با ۵ مدال طلای آسیا یکی از نامدارترین و فنیترین کشتیگیران ایران بود، مورد توجه یدالله صمدی قرار گرفت و در فیلم سینمایی افسانه دمرل» بازی کرد. فن سالتوی او در مسابقات قهرمانی آسیا آنقدر دیدنی بود که سالها بهعنوان آرم ابتدایی اخبار ورزشی در سالهای واپسین دهه ۶۰ و ابتدای دهه ۷۰ بود.
حسین ملاقاسمی
قدرت ورزش، شهرت سینما
شباهت چهرهاش با جیم براون بازیگر سیاهپوست آمریکایی به او کمک کرد تا با فیلم مرد و نامرد» بازیگری را تجربه کند. او که دورانی پر از افتخار را در عالم ورزش پشت سر گذاشته بود در سینما فقط صاحب نقشهای فرعی شد.
علیرضا حیدری
قدرت ورزش، شهرت سینما
حیدری برنده مدال برنز المپیک ۲۰۰۴ آتن، طلا، ۳ نقره و یک برنز قهرمانی جهان، ۳ مدال طلای بازیهای آسیایی و ۴ طلا و یک برنز قهرمانی آسیا در وزن ۹۶ کیلوگرم کشتی آزاد است. او در سال ۹۳ با بازی در فیلم من یک ایرانیام» که در کشور اوکراین ساخته شد، نخستین حضور خود در فعالیتهای هنری را تجربه کرد. این فیلم قصه کشتیگیری است که به اوکراین مهاجرت میکند.
کشتی کچ
رضا بیکایمانوردی
قدرت ورزش، شهرت سینما
برخورد اتفاقی ایمانوردی با ساموئل خاچیکیان در خیابان منجر به حضور ماندگار او در عالم سینما شد. نخستین حضور او بازی در فیلم یک قدم تا مرگ» در سال ۴۱ بود و این فعالیت تا حدود ۹۰ فیلم ادامه پیدا کرد. مهارت ایمانوردی در اجرای فنون کشتیکچ و اندام ورزیدهاش به او کمک کرد تا در نقشهای اکشن ظاهر شود. لهجه ابداعی منوچهر اسماعیلی و چهره خاص بیک از او بازیگری تیپیکال ساخت که در فیلمهای کمدی و پر زد و خورد دیده میشد. او در پرورش بدلکاران سینما نقش تأثیرگذاری داشت و به تمام معنا بازیگر فیلمفارسی بود.
تکواندو
هادی ساعی
قدرت ورزش، شهرت سینما
قهرمان صاحب نام تکواندو، دارنده مدالهای المپیک و جهان در سریال امین» به کارگردانی منوچهر هادی بازی کرده است. ساعی در نقش سرگرد آریا» ظاهر شده که از فنون رزمی رشته تکواندو برای نمایش اقتدار پلیس استفاده کند. این دومین تجربه ساعی در عرصه بازیگری محسوب میشود. او پیش از این در پی ۲۲» و تلهفیلم اسید» هم بازی کرده بود.
متن شعر شهادت امام رضا(ع) -(ای نور دل زهرا(هشتم گل آل الله)۲)
۱
دنبال کردن این شاعر
۲۹۹
ای نور دل زهرا(هشتم گل آل الله)۲
هستی تو امید ما(ای جان رسول الله)۲
تو گل بستان آل عبایی
مولی علی بن موسی الرضایی
یا رضا یا رضا مولی رضاجان۲
ای حامی هر شیعه(هستی تو حبیب ما)۲
ما درد و تویی درمان(تنها تو طبیب ما)۲
هستی تو عالم آل محمد
جود و رحمت تو بر همه بی حد
یا رضا یا رضا مولی رضاجان۲
ما جمله گدایان(درگاه توایم مولی)۲
جود و کرم و رحمت(با تو بشود معنا)۲
تو غریب الغربایی رضاجان
تو معین الضعفایی رضاجان
یا رضا یا رضا مولی رضاجان۲
تا روز جزا آقا(فخری تو بر این امت)۲
صحنین تو یا مولی(بر شیعه بود جنت)۲
از بس که تو خوبی و مهربانی
بر شیعیان مولی آرام جانی
یا رضا یا رضا مولی رضاجان۲
هر کس که شود مهمان(در صحن و سرای تو)۲
هر حاجت او گردد(روا به دعای تو)۲
دارالشفای عالم حریم توست
دستگیر ما دستان کریم توست
یا رضا یا رضا مولی رضاجان۲
امشب ز غمت مولی(سوزد همه ی عالم)۲
هم گرید و هم نالد(شیعه ز غم و ماتم)۲
دل های عشاقت را غم گرفته
زین مصیبت عالم ماتم گرفته
یا رضا یا رضا مولی رضاجان۲
از ظلم عدوی خود(مولی تو شدی دلخون)۲
بنموده تو را مسموم(با زهر ستم مأمون)۲
جان فدای تو و غربت و آهت
قصر مأمون دون شد قتلگاهت
یا رضا یا رضا مولی رضاجان۲
با دست ستم مولی(تو کشته ی بیدادی)۲
در حجره ی تنهایی(تو از نفس افتادی)۲
سر روی خاک حجره ات نهادی
در انتظار دیدن جوادی
یا رضا یا رضا مولی رضاجان۲
آمد تقی از راه و(بنشسته کنار تو)۲
سوزد گل یاس تو(با اشک عذار تو)۲
در آغوش پسر از پا فتادی
در گوشه ی حجره ی خود جان دادی
یا رضا یا رضا مولی رضاجان۲
تشییع تو شد مولی(بر روی دوش یاران)۲
با دست همه گردید(پیکر تو گلباران)۲
تشییع تو گشته بر روی دستان
پیکر جدت زیر سم اسبان
یا رضا یا رضا مولی رضاجان۲
پنج شنبه ۲ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۱۳ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
رضا یعقوبیان
متن شعر شهادت امام رضا(ع) -(ای امام مهربان،ای مرا روح و روان)
۱
دنبال کردن این شاعر
۲۶۳
-۱
ای امام مهربان،ای مرا روح و روان
هستی یا موسی الرضا،شیعه را تاب و توان۲
تو امید دل ما داروی درد همه ای
تو گل مهر و محبت پسر فاطمه ای
علی موسی الرضا یا مولی یا مولی۲
دستگیر خاکیان،زایرت افلاکیان
سایل کویت رضا،مقتدای شیعیان۲
زایر کوی رضا زایر و مهمان خداست
حرم پاک رضا چون حرم کرب و بلاست
علی موسی الرضا یا مولی یا مولی۲
بر گدای روسیاه،یا رضا بنما نگاه
بی تو یا مولای من،حاصل عمرم تباه۲
با وجود بدی هام دل به تو بستم مولی
هرچه هستم ولی پابست تو هستم مولی
علی موسی الرضا یا مولی یا مولی۲
یا امام هشتمین،رهبر دنیا و دین
کشت از جور و جفا،دشمنت با زهر کین۲
با وجودی که تویی یار و مددکار همه
دشمنت کشت تو را نوگل باغ فاطمه
علی موسی الرضا یا مولی یا مولی۲
پاره ی قلب نبی،آمده از ره تقی
جان دهی در حجره ات،چون حسین ابن علی۲
همه اسرار امامت به جوادت دادی
سر خود را به روی دامن او بنهادی
علی موسی الرضا یا مولی یا مولی۲
پنج شنبه ۲ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۱۲ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
رضا یعقوبیان
متن شعر شهادت امام رضا(ع) -(هستی دوباره در عزا شد)
دنبال کردن این شاعر
۲۲۶
هستی دوباره در عزا شد
روز شهادت رضا شد
در شور و ماتم،اهل ولا شد
مهدی زهرا،صاحب عزا شد
جانم رضاجان۲
زد زهر کین آتش به جانش
شعله زده روح و روانش
می سوزد امشب،از زهر نهادش
از چه نیامد،از ره جوادش
جانم رضاجان۲
غم های عالم در دل او
آتش زده بر حاصل او
زخم زبان ها،قلبش شکسته
از ظلم و کینه،گردیده خسته
جانم رضاجان۲
آمد جوادش از مدینه
هر دم زند از غم به سینه
تقی بیامد،گل بهارش
از غم بگرید،او در کنارش
جانم رضاجان۲
پاره ی قلب مصطفایی
رهرو راه مرتضایی
هستی رضاجان،امید خاتم
از مهر و لطفت،امید عالم
جانم رضاجان۲
دستم به دامانت رضاجان
بر لطف و احسانت رضاجان
ای یار غمخوار،هستم گرفتار
مولی شفا ده،این خسته بیمار
جانم رضاجان۲
پنج شنبه ۲ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۱۱ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
رضا یعقوبیان
متن شعر شهادت امام رضا(ع) -(ای که هستی هشتمین روشنگر دین خدا)
۱
دنبال کردن این شاعر
۱۶۲
ای که هستی هشتمین روشنگر دین خدا
پاره ی قلب نبی هستی و نجل مرتضی
یا علی موسی الرضا
کشته ی زهر جفا
در گلستان ولایت گل خوشبویی رضا
همچو زهرا مادرت در خصلت و خویی رضا
ای کریم و مهربان ضامن آهویی رضا
در کمال و در جلال و در خصالی مصطفی
عالم آل محمد هشتمین نور مبین
همچنان ختم رسالت رحمه للعالمین
رهگشای عالم و بر شیعیان حبل المتین
از وجود انورت دارد همه عالم صفا
تو کرم کردی شدم شرمنده ی احسان تو
امشب از لطف توام مولای من مهمان تو
دست خالی آمدم دست من و دامان تو
آمدم سوی تو با دست تهی همچون گدا
من خودم آگاهم از این که گنهکار و بدم
دعوتم کردی رضاجان من به سویت آمدم
با امیدی آمدم مولای من منما ردم
تو کرم فرما و حاجات مرا بنما روا
گرچه هستم بر سر کویت گدایی روسیاه
ای امید ناامیدان آمدم بر تو پناه
بر من از لطف و کرامت یا رضاجان کن نگاه
دردها با یک نگاه تو شود مولی دوا
آسمان دین حق را تو یگانه انجمی
رهنمای دین پیغمبر امام هشتمی
بس کریم و مهربانی تو پناه مردمی
هر گره را می گشاید در جهان دست شما
ای گل باغ ولایت جان زهرا مادرت
جان معصومه یگانه خواهر غمپرورت
سایلان درگه خود را مرانی از درت
از کرامت ای گل زهرا نما بر ما دعا
از غم داغت جهان امشب شده ماتمسرا
در کنار صحن تو جمعند خیل انبیا
در غم داغ تو می سوزد دل اهل ولا
مهدی صاحب زمان بر گردنش شال عزا
زد شرر مأمون دون بر جسم و جانت یا رضا
برده زهر دشمنت تاب و توانت یا رضا
سوخت از این زهر کینه استخوانت یا رضا
خون شده قلب شما از این همه جور و جفا
ای امید عالم هستی رسول عدل و داد
از حسین و کربلای جد خود کردی تو یاد
منتظر بودی درون حجره ات بهر جواد
پاره ی قلبت جوادت را زدی مولی صدا
تا صدای غربتت را نور چشمانت شنید
از مدینه شهر طاها در کنار تو رسید
در میان بستر غم روی ماهت را بدید
از درون سینه اش زد ناله ی وا غربتا
مردم شهر خراسان از غمت افروختند
در کنار پیکر پاک شما می سوختند
مرد و زن بر روی جسم پاک تان گل ریختند
آفرین زین مردم و وای از غریب کربلا
جد مظلومت حسین را سر بریدند از قفا
نانجیبان رأس پاکش را زدند بر نیزه ها
بعد داغ تو زدند آتش تمام خیمه ها
کعب نی با تازیانه می زدند بر بچه ها
پنج شنبه ۲ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۱۱ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
رضا یعقوبیان
متن شعر شهادت امام رضا(ع) -(پاره ی قلب،پیغمبر است این)
دنبال کردن این شاعر
۱۱۱
-۱
پاره ی قلب،پیغمبر است این
از بهر شیعه،چون حیدر است این
رحمت حق چو خاتم
او دستگیر دو عالم
رضاجان رضاجان
جانم رضا رضاجان۳
دارالولای،شیعه حریمش
می دهد شفا،دست کریمش
حریم او بهشت است
مهر او سرنوشت است
رضاجان رضاجان
جانم رضا رضاجان۳
آمد خراسان،او از مدینه
درد دو عالم،دارد به سینه
زخم زبان شنیده
رنج و محن کشیده
رضاجان رضاجان
جانم رضا رضاجان۳
امام هشتم،مسموم کین شد
از ظلم مأمون،فدای دین شد
زهر با رضا چه کرده
یاد مدینه کرده
رضاجان رضاجان
جانم رضا رضاجان۳
من منتظر بر،نور دو عینم
در دادن جان،همچون حسینم
آمد از ره جوادم
سر به سینش نهادم
رضاجان رضاجان
جانم رضا رضاجان۳
پنج شنبه ۲ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۱۰ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
رضا یعقوبیان
اشعار میلاد پیامبر و امام صادق (ع)
گل خنده،به روی حیدر مبارکه
بر مسلمین عید پیغمبر مبارکه
صلوات ِ خدا بر احمد،سیّدُنا یا محمد
چون جلوه گر شده،آن خورشید وفا
آوای کائنات،شد مدح مصطفی
خوش آمدی ای،آیت رحمت خدایی
نبیّ اکرم،سَرور ِ کُلّ ما سوایی
ختم ِ رسولان،تو محمد تو مصطفایی
ابالقاسم،یا رسول الله یا محمد.
شهر مکه از قدومت گلفشان شده
اشک شوق ِ دیده ی خوبان روان شده
ذکر دل اهل یقین،یا رَحمة لّلعالمین
روح ِ ایمان ِ ما،نور ِ قرآن ِ ما
کاش قربانی شود،در راهت جان ما
تمام ِ عُمر نوکری میکنم برایت
برای تو ، وَ به اولاد و بچه هایت
رسولُ الله، ای همه هستیَم فدایت
ابالقاسم،یا رسول الله یا محمد.
ای مظهر ِ جَلَوات ِ حیّ سرمدی
حجت الله،صادق ِ آل ِ محمدی
آمدی ای شمس دلها،گل یاس ِ باغ ِ زهرا
ای خورشید ِ عیان،ای شاه ِ اِنس و جان
از نور ِ روی تو،شد نورانی جهان
بنفسی انت،جلوه ی حیّ سرمدی تو
بنفسی انت،صادق ِ آل تو
بنفسی انت،نور چشم محمدی تو
ولیُ الله یبن اهرا یا حجتَ الله.
میلاد پیامبر اکرم و امام صادق,شعر میلاد پیامبر اکرم
متن اشعار میلاد پیامبر و امام جعفر صادق (ع)
ز یک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا
که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را
دو مرآت جمال حق دو دریای کمال حق
دو نور لایزال حق دو شمع جمع محفل ها
دو وجه الله ربانی دو سر الله سبحانی
دو رخسار سماواتی دو انسان خدا سیما
دو عیسی دم دو موسی ید دو حسن خالق سرمد
یکی صادق یکی احمد یکی عالی یکی اعلا
یکی بنیانگر مکتب یکی آرنده ی مذهبی
یکی انوار را مشعل یکی اسرار را گویا
یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم
یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا
یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا م
یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا
رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله
به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا
یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه
دو تن اما چو ذات یک تا هر دو بی همتا
محمد کیست جان جان جان عالم خلقت
که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا
محمد کیست روح پاک کل انبیا در تن
که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا
محمد کیست مولایی که مولانا علی گوید
منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا
محمد از زمان ها پیشتر می زیست با خالق
محمد از مکان پیموده ره تا اوج او دانی
محمد محور عالم محمد رهبر آدم
محمد منجی هستی محمد سید بطحا
محمد کیست آنکو بوده قرآن دفتر مدحش
که وصفش را نداند کس به غیر از قادر دانا
محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز
چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را
وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم
کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن انشا
ششم مولا ششم هادی ششم رهبر ششم سرور
که هم دریای شش گوهر بود هم در شش دریا
صداقت از لبش خیزد فصاحت از دمش خیزد
فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا
بسی زهاد و عبادند بی مهرش همه کافر
بسی عالم بسی عارف همه بی نور او اعمی
دو خورشید منیر او هشام و بو بصیر او
دو کوه حکمت و ایمان دو بحر دانش و تقوی
مرا دین نبی مهر علی و مذهب جعفر
سه مشعل بوده و باشد چه در دنیا چه در عقبی
در دیگر زنم غیر از در آل علی هرگز
ره دیگر روم غیر از ره این خاندان حاشا
بهشت من بود مهر علی و مهر اولادش
نه از م بود بیمم نه از نارم بود پروا
سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر
اگر گردم جدا یک لحظه از ذریه ی زهرا
از آن بر خویش کردم انتخاب نام میثم را
که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا
متن اشعار میلاد پیامبر وامام جعفر صادق , اشعار میلاد پیامبر و امام صادق
اشعار میلاد امام جعفر صادق (ع)
هفده ماه ربیع هست ومدینه غرق نور است
بهر میلاد پیمبر شهر در شادی وشور است
بیت مولا حضرت باقر چراغان است زین رو
همزمان ازبهر میلادی دگر غرق سرور است
حق عطا کرده پسر بر پنجمین ماه ولایت
وز طلوع ماه رویش آسمانها غرق نوراست
نام او جعفر بود کز سوی پیغمبر رسیده
صادق است وبا وجودش ،صدق در اوج ظهور است
او ابا عبدا.وفاضل،لسان الحق وصابر
عالم آل محمد(ص)بوده مولایی فکور است
دین جدش را کند احیا با علم الهی
با تلاشش شبهه ها از پیکر اسلام دور است
عالمان گردند جمله وامدار علم صادق
دشمن دین روبرویش جاهلی ناشی وکور است
شیعه را از بعد مولا،جعفری مذهب شمارند
این لقب هر شیعه ای را علت فخر وغرور است
روز عید است و ز مهدی عیدی خود را طلب کن
عیدی ما شیعبان تعجیل در وقت ظهور است
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته
شعر سرود یا شور میلاد حضرت محمد و امام جعفر صادق سلام الله علیهما -(ای نور حیّ سرمدی یا رسولَ الله)
۳
دنبال کردن این شاعر
۳۷۳
۱
ای نور حیّ سرمدی یا رسولَ الله
خوش آمدی خوش آمدی یا رسولَ الله
خوش آمدی خوش آمدی یا رسولَ الله
عبد خدا نور خدا وَجهُ اللّهی تو
نور چشم آمنه و عَبدُاللّهی تو
خوش آمدی خوش آمدی یا رسولَ الله
شَمسُ الهُدیٰ هستی و از عالَم سرآمد
صَلّی اللهُ علیکَ یا مُصطفَی الْاَمْجَد
خوش آمدی خوش آمدی یا رسولَ الله
ای در مَثَل رویت چو گل یا رسولَ الله
یا حضرتِ ختمِ رُسُل یا رسولَ الله
خوش آمدی خوش آمدی یا رسولَ الله
ای که دریای رحمتی نَبیُ اللهی
ما سائلانِ درگهیم بر ما نگاهی
یا سیدی یا سیدی یا رسولَ الله
در حقّ ما دعا کن ای خورشید عصمت
شَویم پیروِ مکتبِ قرآن و عترت
یا سیدی یا سیدی یا رسولَ الله
ای حجت حیّ سرمد امامِ صادق
یا جعفر بن محمد امامِ صادق
خوش آمدی خوش آمدی امامِ صادق
تو باطنی تو ظاهری جانم فدایت
جانِ امامِ باقری جانم فدایت
خوش آمدی خوش آمدی امامِ صادق
دارم امید و آرزو ای بی قرینه
بگیرم جشن میلادت را در مدینه
خوش آمدی خوش آمدی امامِ صادق
پنج شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۷ نوشته شده توسط alireza goodarzi
شاعر:
امیر عباسی
شعر سرود یا شور میلاد حضرت محمد و امام جعفر صادق سلام الله علیهما -(شده زمانِ عاشقی،با نزولِ رحمت)
۱۱
دنبال کردن این شاعر
۲۸۴
شده زمانِ عاشقی،با نزولِ رحمت
خوش آمدی یا مصطفیٰ ای رسولِ رحمت
تجلّیِ کبریا،مظهرِ نور خدا
ای خاتمُ الانبیا،حبیبی یا مصطفیٰ
حبیبی یا مصطفیٰ.
وجود تو با شد چُنان،کعبه ی هدایت
ای جانِ همه عالمین،جانِ ما فدایت
برای ما کن دعا،رَویم به راهِ خدا
به مقصدِ کربلا،حبیبی یا مصطفیٰ
حبیبی یا مصطفیٰ.
عزیز دل یا امامِ صادق
خوش آمدی یا سیدی یا امامِ صادق
ای نور حیّ احد،حجّت ربّ صمد
فضائلَت بی عدد،امامِ صادق مدد
امامِ صادق مدد.
مدیحه خوانِ تو شده لاله و شقایق
احیاگرِ قلبم بُوَد،نورِ قالَ صادق
دشمن ظلم و ستم،حبّ تو اوجِ نِعَم
ز رحمت و از کرم،تو می خَری خوب و بد
امامِ صادق مدد.
پنج شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۲ نوشته شده توسط alireza goodarzi
شاعر:
امیر عباسی
شعر سرود یا شور میلاد حضرت محمد و امام جعفر صادق سلام الله علیهما -(دل با صفا شد،پر از نور خدا شد)
۵
دنبال کردن این شاعر
۱۹۲
۱
دل با صفا شد،پر از نور خدا شد
ولادت حضرت ختم الانبیا شد
عیان به عالَم،مَهِ مهر و وفا شد
ولادت حضرت ختم الانبیا شد
اللهم صلّی علی محمدِ ذکر همه جانم جانم
بگو بگو با این شعف مبارکه یا فاطمه جانم جانم
صلّی اللهُ علیکَ یا احمد
یا سیدی مدد یا محمد.
خدای منّان شده برا تو مداح
جانم به قربانِ تو فَتَبارَکَ الله
قرآن و عترت به ما داده نشان راه
جانم به قربانِ تو فَتَبارَکَ الله
نور حدیث ثقلین چراغ راه ما بُوَد
ان شاءالله
لطف تو در روز جزا پشت و پناه ما بُوَد
ان شاءالله
صلّی اللهُ علیکَ یا احمد
یا سیدی مدد یا محمد.
قرآنِ ناطق تویی روحِ حقایق
خوش آمدی خوش آمدی امامِ صادق
مدیحه خوانَت شده یاس و شقایق
خوش آمدی خوش آمدی امامِ صادق
از بَرْکتِ وجودِ تو آگاهِ از حقایقیم
مولا مولا
تا زنده ایم به لطف حق مدیون قالَ الصّادقیم
مولا مولا
مولا مولا مدد یابن اهرا.
پنج شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۰ نوشته شده توسط alireza goodarzi
شاعر:
امیر عباسی
گفتوگو با فردین خلعتبری؛ آهنگسازی که مانندش را کم داریم
برای علاقهمندان به حوزه موسیقی، فردین خلعتبری نیازی به معرفی ندارد. کسی که میتوان رد آهنگسازیهایش را در بسیاری از قطعات و آلبومهای موسیقی دنبال کرد، اگر از خود خوانندگان این آثار شناختهشدهتر نباشد، قطعا کمتر هم معرف حضور دنبالکنندگان موسیقی نیست.
رومه همشهری - پرنیان سلطانی: برای علاقهمندان به حوزه موسیقی، فردین خلعتبری نیازی به معرفی ندارد. کسی که میتوان رد آهنگسازیهایش را در بسیاری از قطعات و آلبومهای موسیقی دنبال کرد، اگر از خود خوانندگان این آثار شناختهشدهتر نباشد، قطعا کمتر هم معرف حضور دنبالکنندگان موسیقی نیست.
جالب اینکه این آهنگساز برجسته در دنیای نمایش هم همانقدر شناختهشده و پرطرفدار است که در دنیای موسیقی؛ چرا که بیشتر فیلمها یا سریالهای ۳-۲ دهه اخیر تاریخ سینمای ایران با موسیقیهای متن منحصر به فردش برای علاقهمندان به هنر هفتم خاطرهانگیز و ماندگار شده است.
از فیلمهای چ»، کیفر»، پستچی سه بار در نمیزند»، اتوبوس شب»، به رنگ ارغوان»، گل یخ»، چتری برای دو نفر» و. بگیرید تا سریالهای بانوی عمارت، شهرزاد، شاهگوش، مدار صفردرجه، شب دهم و. که همه با نوای دلنشین آهنگهای این موسیقیدان نامآشنا در ذهنمان نقش بستهاند.
در روزهایی که گذشت، فردین خلعتبری با آهنگسازی چندین قطعه برای تعزیه موسیقایی سوگ آزادی» توانست شهروندان زیادی را به بوستان آب و آتش بکشاند و اینبار در کارنامه هنریاش موسیقی را با تعزیه تلفیق کند. به بهانه این اتفاق نو که قرار است ادامهدار باشد، با فردین خلعتبری به گفتگو نشستهایم و با او از هر دری صحبت کردهایم که در ادامه خواهید خواند.
نسل جدید موسیقی ما باهوش است
اگر موافق باشید از پروژه نمایشی- موسیقایی سوگ آزادی» شروع کنیم. کمی درباره این تعزیه متفاوت برایمان میگویید؟
سوگ آزادی مجموعهای نمایشی- موسیقایی بود که به کارگردانی مجید خسروآبادی به مجلس شبیهخوانی حربنیزید ریاحی میپرداخت. آهنگسازی این مجموعه که بهمدت ۱۰ شب در بوستان آب و آتش روی صحنه رفت، بر عهده من بود و سعی کردم با تجربهای که از قبل در آهنگسازی برای نمایشهای تئاتر و تلفیق موسیقی با نواهای تعزیه در سریال شب دهم» داشتم، قطعاتی را برای ارکستر سازهای ایرانی این مجموعه بنویسم تا این گروه موسیقی با این قطعات تعزیهخوانها را در طول نمایش همراهی کنند.
استقبال مردم را از این تعزیه موسیقایی چطور دیدید؟
استقبال مردم خیلی خوب بود. ضمن اینکه بازخوردهای فنی خوبی هم دریافت کردیم که امیدوارم با بررسی این بازتابها بتوانیم معضلات و مشکلات کار را شناسایی کنیم و درصورت ادامه این پروژه، خروجی بینقصتری ارائه دهیم.
شما را بیش از فعالیتتان در قطعات و آلبومهای موسیقی، به ساخت موسیقی برای فیلمها و سریالها و نمایشهای تئاتر میشناسند. بهنظرتان تلفیق این دو هنر چقدر باعث شکوفایی هر دو هنر خواهد شد؟
خیلی زیاد. تلفیق موسیقی با هنر نمایش کاری میکند که مخاطب با مفاهیم ذهنی خود و مفاهیم خارج از ذهنش که توسط قصه معرفی میشود با موسیقی رابطه نزدیکتری پیدا کند. ضمن اینکه موسیقی هم نقش اثرگذاری در انتقال پیام کارگردان و نویسنده به ذهن مخاطب دارد.
بهعنوان کسی که سالهاست در فضای موسیقی کشورمان فعالیت دارید، بزرگترین مشکل این روزهای دنیای موسیقی را چه میدانید؟
بهدلیل موقعیتی که موسیقی در کشور ما دارد و نگاه اجتماعی و خاصی که به آن میشود، جامعه موسیقی کشورمان همواره با کمبودهایی مواجه است. اما من ترجیح دادهام در تمام این سالها به جای اینکه از این کمبودها بگویم و خواستههایم را مطرح کنم، ببینم خواستههای جامعهام از من و موسیقی چیست.
واقعیت این است که جامعه موسیقی ما بهدلیل کمبودهایی که در این حوزه وجود دارد، همواره احساس میکند در حقش اجحاف شده و مغبون واقع شده است. برای همین مرتب به فکر احقاق حقوقش است و در لابهلای این خواستهها گاهی فراموش میکند که جامعه هم از او بهعنوان یک هنرمند توقعاتی دارد.
این نگاه طلبکارانه که البته در بسیاری از مواقع به حق هم هست، به ما آسیب میرساند و کاری میکند فراموش کنیم که ما به جامعهمان بدهی هم داریم.
نسل جدید موسیقی ما باهوش است
چه جالب! شما یکی از معدود هنرمندانی هستید که به جای انتقاد به ساختار موجود و شمردن کمیها و کاستیها، خودتان را حتی بدهکار جامعه هم میدانید. این بدهی که از آن حرف میزنید و وظایفی که نسبت به جامعه احساس میکنید، دقیقا چه مواردی را شامل میشود؟
به هر حال ما حیات داریم و این فرصتِ بودن موجب شده که بتوانیم کار هنری انجام دهیم. در واقع ما به معنای واقعی کلمه با هنر زندهایم و همین باعث شده برای انجام کارهای هنری نیاز به هیچ انگیزه دیگری نداشته باشیم؛ چراکه قرار گرفتن در موقعیتی که بتوانیم اثر هنری خلق کنیم، برای ما یک موقعیت بهناچار و ناگزیر است.
در این میان فضای بیرونی هم آنقدر برای ظهور هنرمان مهیا هست که همین موضوع در همین حد هم باعث ایجاد دِین در ما نسبت به مردم و جامعهمان شود. برای همین به شکرانه این ظهور، باید تمام عواملی را که به هنرمان آسیب میرسانند، پس بزنیم و سعی کنیم با همه کم و کاستیها هنرمان را با قدرت عرضه کنیم.
همچنین به اعتقاد من فرق هنرمند با افراد دیگر این است که طلب هنرمند از جامعه باید طلب معنایی باشد و اگر بخواهد این طلب را به شکل طلب مادی دربیاورد، قطعا روی هنرش تأثیر میگذارد و باعث میشود هنرش از هنر مستقل خارج شده و وابسته به مادیات شود.
به هر حال هنرمند این راه را انتخاب کرده و فقط باید به فکر عرضه هنرش باشد، نه اینکه بهدنبال عافیت بیشتر بگردد. اگر هنرمند هم بخواهد مثل فعالان شغلهای مختلف بهدنبال عافیتطلبی باشد، قطعا هنرش جنبه آوانگارد و پیشرو را از دست خواهد داد.
یعنی معتقدید کمبودها تأثیری در خلق آثار هنری ندارند؟ یا دستکم نباید داشته باشند؟
بله، دقیقا. شما در طول تاریخ هنر ببینید که هنرمندان ما چه زمانی که همه چیز بر وفق مرادشان بود و چه زمانی که در تنگنا و تنگدستی قرار داشتند، چطور کار خودشان را به بهترین شکل ممکن انجام دادهاند. چه بسیار هنرهایی که دقیقا در تنگدستی و تنگنا و حتی ممنوعیت تولید شدهاند.
دلیلش هم دقیقا همین است که نگاه هنرمند به هنرش، نگاه به شغلی عافیتطلبانه نیست. من همیشه به بچههایی که تازه وارد دنیای هنر میشوند این را میگویم که اگر میخواهید صددرصد به عافیت برسید و به لحاظ مادی فرد موفقی شوید، هنر رشته خیلی خوبی برای شما نیست.
چون اساسا هیچ تضمینی برای موفقیت یا عدمموفقیت اثر هنری وجود ندارد. ممکن است هنرمند تحت شرایطی به امنیت مالی و رفاه نسبی برسد، اما این موضوع به هیچ وجه از ابتدا مشخص و قابل برنامهریزی نیست.
برخی از همکارانتان بهویژه آنهایی که کار موسیقی کلاسیک یا سنتی انجام میدهند، معتقدند تغییر سلیقه موسیقایی مردم از موسیقی فاخر و ارزشمند به موسیقی بازاری و سخیف، یکی از بزرگترین مشکلات این روزهای دنیای موسیقی است. شما که هم موسیقی کلاسیک کار میکنید، هم موسیقی پاپ، این نظریه را قبول دارید؟
راستش را بخواهید نه. بهنظرم این نظریه واقعبینانه نیست. واقعیت این است که ما در دورهای جلوی ظهور موسیقی پاپ را گرفتیم و در آن دوره انواع دیگر موسیقی رشد پیدا کردند و مردم هم برای دنبال کردن موسیقی انتخاب دیگری نداشتند. تا اینکه موسیقی پاپ مجوز گرفت و مردم رفتهرفته به این سبک موسیقی علاقه نشان دادند.
این علاقه عمومی به موسیقی پاپ صرفا مختص کشور ما نیست؛ در تمام دنیا همینطور است. همانطور که اسم موسیقی پاپیولار (مردمی و عامهپسند) رویش است، این نوع موسیقی یکسری ویژگیهایی دارد که باعث اقبال عمومی مردم میشود. ازجمله اینکه شعرهای این سبک و نوع موسیقی آن سهلالپذیر است و مخاطب با آن ارتباط بهتری برقرار میکند.
اما این دلیل نمیشود که بگوییم فعالان موسیقی پاپ جای ما را تنگ کردهاند یا سلیقه شنیداری مردم را به هم زدهاند! آنها جایگاه خودشان را دارند که قطعا جایگاه عمومیتری است، ما هم جایگاه خاصتری داریم و باید بهدنبال تربیت مخاطب خودمان باشیم. حالا اگر نمیتوانیم این مخاطب را پیدا کنیم، این به هیچوجه تقصیر مخاطب یا فعالان موسیقی پاپ نیست. این تقصیر ماست که نتوانستهایم مخاطبهای موسیقی را جذب کارمان کنیم.
نسل جدید موسیقی ما باهوش است
خب این مشکل چطور بهوجود آمده؟ یعنی چطور فعالان موسیقی کلاسیک و موسیقی سنتی ایرانی نتوانستهاند مخاطبهایشان را با خود همراه کنند؟
در فضای امروز موسیقی کشورمان، برخی از دوستان کلاسیست و فعالان موسیقی سنتی و ایرانی ما ناامیدانه از کار دست کشیده و عرصه را خالی گذاشتهاند. بعضی دیگر هم بهخاطر غم نان از سبک موسیقاییشان گذشته و خودشان کار پاپیولار انجام میدهند! این اتفاقی است که متأسفانه در سینما و در ادبیات ما هم رخ داده است.
درحالیکه اگر کسی میخواهد مردم بهکار خاص و ارزشمندش توجه کنند، باید این گروه خاص مخاطب را تربیت کند، نه اینکه خودش در سلیقه عمومی مردم جامعهاش حل شود!
پس با این حساب، بهنظرتان راهکار ادامه حیات موسیقی اصیل ایرانی و کلاسیک چیست؟ حمایت سازمانهای فرهنگی و هنری کشور ازجمله وزارت ارشاد و صدا و سیما را میخواهد یا کار بیوقفه فعالان این عرصه را؟
تاریخ نشان میدهد هر نوع جلب حمایت اینگونه از سازمانها بدون مبنای فکری محکوم به شکست است. جلب حمایت راه دارد. برایتان یک مثال میزنم. فرض کنید شما معماری کاربلد هستید که بدون توجه به محدودیتها و موانعی که سر راهتان قرار دارد، سعی در اصلاح معماری شهرتان دارید.
نتیجه کار خستگیناپذیر شما شهری میشود که تابع معماری درست و اصولی است و از همین راه سهم زیادی در جذب توریست به شهرتان پیدا میکنید. شاید از این طریق برای شما منافع مستقیم مالی بهوجود نیاید، اما زمینهای فراهم میشود که حاکم شهرتان به داشتن شهری تابع معماری درست علاقهمند شود و از کارتان حمایت کند.
در موسیقی، تئاتر و سینما هم دقیقا همین وضع وجود دارد و هنرمند به جای اینکه بخواهد در گام اول طلب حمایت کند، باید متولیان فرهنگی را به این باور برساند که برای قوام جامعه به هنر او نیاز دارند. البته که در این میان صبر و تحمل هنرمند هم نقشی اساسی دارد.
چطور اگر شهرتان را دوست داشته باشید، همه سختیها و مشکلات زندگی در آن را به جان خریده و بهدنبال مهاجرت کردن نیستید؛ هنرمندی که کار اصیل و فاخر انجام میدهد هم باید دقیقا چنین علاقه و نظری به هنرش داشته باشد.
باید تحت هر شرایطی در سبک خودش بماند و بهخاطر فشارهایی که روزگار به او وارد میکند، بهدنبال تغییر شکل نگردد. مثال خیلی غمانگیز ماجرا این است که هماکنون تعداد گروههای حرفهای موسیقی ایرانی در کشورمان خیلی کم است و اکثرا گروههای موسیقی ایرانی با گرایشهای تلفیقی و فیوژن کار میکنند.
با این بخش دوم حرفتان به نوعی جواب یکی از سؤالهایم را هم دادید. میخواستم نظرتان را راجع به موسیقی تلفیقی بپرسم. شما مخالف این سبک هستید؟
من هرگز مخالف هیچ سبکی نیستم. تنها چیزی که ممکن است با آن مخالف باشم، کیفیت بد کار است. من معتقدم هر نوع موسیقیای باید در کمالش اتفاق بیفتد. در مورد موسیقی تلفیقی هم همین نظر را دارم و معتقدم این سبک جدید هم مثل همه سبکهای موسیقی خوب است، به شرطی که در کمال خودش اتفاق بیفتد.
اینکه ما ۲ سبک موسیقی را با هم تلفیق کنیم و هر کدام از طرفین تلفیق از اصالت و کمال خودشان دور شوند، قطعا مورد تأیید هیچکس نیست و ماندگار هم نخواهد شد. بهنظر من هماکنون بزرگترین مشکل ما در تلفیق، عدمشناختمان از طرفین این تلفیق است. ما عموما موسیقی ایرانی را خوب میشناسیم، اما آن طرف دیگری که قرار است با موسیقی سنتیمان تلفیق شود را نمیشناسیم.
متأسفم که باید بگویم اگر اوضاع به همین شکل باقی بماند و ما ارکستر موسیقی ایرانی تشکیل ندهیم و آثار موسیقی ایرانی را تکرار نکنیم، میرسد روزی که نسل بعد ما دیگر موسیقی ایرانی را هم خوب نمیشناسد. برای همین بهتر است اول به اصالت خودمان فکر کنیم، بعد به سراغ تلفیق برویم که امروز موضوعی کاملا ناگزیر و اجتنابناپذیر است.
همانطور که خودتان هم گفتید بهنظر میرسد موسیقی تلفیقی موضوعی ناگزیر و اجتنابناپذیر است. برای اینکه سبکهای تلفیقیمان هم به کمال خودشان برسند، چه کارهایی باید انجام بدهیم؟
غربیها وقتی میخواهند موسیقی خودشان را با موسیقی سنتی و بومی کشور دیگری تلفیق کنند، از خود نوازندگان آن کشور استفاده میکنند. اما ما اصرار داریم که تمام موسیقیهای وارداتی را خودمان تولید کنیم! برای همین هم به مشکل برمیخوریم.
اگر میخواهیم در موسیقی تلفیقی به کمال برسیم، باید از بهترین نوازندگان و خوانندگان سبک طرف تلفیق ازجمله پاپ، راک، جَز و. استفاده کنیم. با این رویکرد شاید سالها بعد رفتهرفته خودمان هم در این سبکها حرفی برای گفتن داشته باشیم و آنوقت شاید بتوانیم خودمان در حد اعلای این سبکها کار کنیم و صفر تا صد موسیقی تلفیقی را خودمان تولید کنیم.
نسل جدید موسیقی کشورمان را چطور میبینید؟ بچههایی که امروز وارد دنیای موسیقی میشوند چقدر در کارشان جدی هستند و چقدر میتوان به آیندهشان امیدوار بود؟
ما یک جشنواره موسیقی جوان داریم که این جشنواره قطعا بزرگترین اتفاق موسیقایی کشور است؛ در این جشنواره چه در زمینه موسیقی مقامی و چه در موسیقی دستگاهی ایران و حتی در موسیقی کلاسیک شاهد اتفاقات بزرگی هستیم. به عقیده من نسل جدید موسیقی بسیار جدی، باهوش و به لحاظ یادگیری سریع است که با داشتن الگوهای خوب میتواند آینده موسیقی این کشور را تضمین کند.
کمی هم برایمان از خودتان بگویید. برای انتخاب کارهایتان چه معیارهایی دارید؟
در این سالها مهمترین معیار من برای انتخاب کارها این است که این کار چقدر روی خودم، روی روند زندگیام و روی دیگران و جامعهام تأثیر میگذارد. در این سالها سعی کردهام کارهایی را قبول کنم که به آن معتقد باشم و کاری کنم که ریشه و اسلوب داشته باشد. در واقع چیزی که برایم مهم است اثرگذاری کار است و اینکه بتوانم با این کار قدم مثبتی برای خودم و جامعهام بردارم.
این روزها که پروژه سوگ آزادی را پشت سر گذاشتهاید، مشغول چه کاری هستید؟
مشغول ساخت موسیقی متن برای یکی، دو فیلم سینمایی و یکی، دو سریال هستم که بعدا در موردشان بیشتر خواهید شنید. ضمن اینکه خیلی دوست دارم با این ارکستری که سوگ آزادی را اجرا کردیم، چند کار نمایشی دیگر را هم روی صحنه ببریم. اگر خدا بخواهد با مجید خسروآبادی، کارگردان پروژه سوگ آزادی روی تعزیهها و شبیهخوانیهای دیگر هم کار خواهیم کرد تا بتوانیم آنها را در شهرهای دیگر هم اجرا کرده و گوش مردم را با موسیقی خودشان بیشتر آشنا کنیم.
با حال بد هم کار خوب میکنم
از آنجا که شعار روز هفتم، حال خوش آخر هفتههاست، از فردین خلعتبری، آهنگساز برجسته کشورمان درباره آخر هفتههایش میپرسیم و اینکه وقتی حالش خوب نیست، چطور حالش را خوب میکند؟ خلعتبری میگوید: شغل ما تعطیلیبردار نیست و از آنجا که کار کارمندی نداریم، واقعا هیچ فرقی بین جمعه و شنبهمان وجود ندارد.
البته این میتواند ویژگی کارمان هم باشد؛ چون هر زمان که دلمان بخواهد آخر هفتهمان میشود»! و بعد ادامه میدهد: همیشه سعی میکنم حالم را خوب نگه دارم، اما به هر حال دیدن مشکلاتی که در جامعه وجود دارد، گاهی غمگینم میکند. اما برخورد من در مواجهه با این مشکلات این است که به جای افسرده شدن و دلسرد شدن، سعی میکنم باانگیزه بیشتری کار کنم و کار خوب ارائه بدهم تا بتوانم این مشکلات را در کارهایم بازتاب دهم».
جاری شدن موسیقی در زندگی مردم
سوگ آزادی، عنوان تعزیه متفاوتی است که هفته گذشته در روزهای پیش از اربعین حسینی در بوستان آب و آتش روی صحنه رفت و مخاطبان زیادی را به این نقطه از پایتخت کشاند. ویژگی این تعزیه، تلفیق آن با ارکستر سازهای ایرانی بود و نوازندگان این ارکستر با آهنگسازی فردین خلعتبری، تعزیهخوانها را در طول اجرای نمایش همراهی میکردند.
خلعتبری درباره اهمیت اجرای چنین نمایشهای موسیقاییای در متن زندگی مردم میگوید: یکی از هیجانانگیزترین بخشهای اجراهای اینچنینی، حضور بیتکلف مردم بدون تشریفات کنسرتی و خرید بلیت است. موسیقی اینگونه در زندگی مردم جاری میشود و ما را امیدوار میکند که نسل آینده تحت این حضور هر چند کوتاه، صدای سازهای ایرانی خودشان را از نزدیک بشنوند تا در آینده این غریبگی تأسفآور با هنر ایرانی کم شود».
یک آسمان و چند عقاب؛ جنگ دروازهبانها برای سنگر تیم ملی
در دوره کوتاهی بعد از پیروزی انقلاب، فوتبال ایران چند دروازهبان بزرگ داشت که همگی مدعی پوشیدن پیراهن تیم ملی بودند. ناصر حجازی، منصور رشیدی، بهرام مودت، رضا قفلساز و . دروازهبانهایی بودند که همگی در اوج قرار داشتند و رقابت جذابی برای حضور در ترکیب اصلی تیم ملی داشتند.
رومه هفتصبح: یک آسمان و چند عقاب،در دوره کوتاهی بعد از پیروزی انقلاب، فوتبال ایران چند دروازهبان بزرگ داشت که همگی مدعی پوشیدن پیراهن تیم ملی بودند. ناصر حجازی، منصور رشیدی، بهرام مودت، رضا قفلساز و . دروازهبانهایی بودند که همگی در اوج قرار داشتند و رقابت جذابی برای حضور در ترکیب اصلی تیم ملی داشتند.
این روند، اما بعد از پایان دوران اوج این چند نفر تمام شد. بعد از این مقطع، تیم ملی همواره از کمبود دروازهبانهای مدعی و درجه یک رنج میبرد. البته بودند گلرهایی مثل احمدرضا عابدزاده و در مقطعی سید مهدی رحمتی که دروازهبانهای درجه یکی بودند، اما آنها در دوران اوجشان تقریباً هیچ رقیبی نداشتند.
در این مدت دروازهبانهایی مثل بهروز سلطانی، احمد سجادی، بهزاد غلامپور، نیما نکیسا، هادی طباطبایی، حسن رودباریان، داوود فنایی، پرویز برومند، هادی طباطبایی و . به تناوب در ترکیب تیم ملی قرار گرفتند، اما هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی مرد شماره یک تیم ملی باشند.
البته ابراهیم میرزاپور در مقطعی در تیم ملی ثبات داشت، اما ثبات او به دلیل ضعف مفرط دیگر گلرهای تیم ملی و البته بیاعتمادی بلاژویچ و برانکو به رحمتی بود. حالا، اما به نظر میرسد پس از چندین سال، فوتبال ایران شاهد رشد و اوجگیری چند دروازهبان بزرگ و درجه یک است. این نامها و عملکرد آنها را با هم مرور میکنیم.
علیرضا بیرانوند
او در دو، سه سال گذشته بهترین دروازهبان فوتبال ایران بوده است. گفتن از درخششهایش در جام جهانی و جام ملتهای آسیا و لیگ قهرمانان آسیا تکراری است. بیرانوند حتی با وجود گافهای گاه و بیگاهش، همواره مورد اعتماد سرمربیانش در پرسپولیس و تیم ملی بوده است.
او در لیگ هفدهم با ۱۷ کلین شیت و در لیگ هجدهم با ۱۶ کلین شیت، بیشترین کلین شیتها را در لیگ برتر ثبت کرد و دو سال متوالی بهترین دروازهبان لیگ برتر ایران شد. او امسال شروع خوبی نداشته و چند گل بد هم دریافت کرده، اما به نظر میرسد همچنان نفر اول گلرهای فوتبال ایران است.
او مشابه همین آمار را در تیم ملی هم ثبت کرده بود. در بازیهای انتخابی جام جهانی، در هشت بازی ابتدایی گل نخورد و فقط در بازی تشریفاتی آخر مقابل ازبکستان بود که دروازهاش باز شد.
در جام ملتهای آسیا هم تا بازی نیمه نهایی مقابل ژاپن دروازهاش را بسته نگه داشته بود و حتی ضربه پنالتی بازیکن تیم ملی عمان را هم مهار کرده بود. او در بازی مقابل کامبوج هم پنالتی بازیکن حریف را گرفت، اما در بازی مقابل بحرین نتوانست دست بازیکن حریف را بخواند و گل خورد. او فعلا دروازهبان شماره یک تیم ملی است، اما رقیبان زیادی را در کنار خود میبیند.
پیام نیازمند
یکی از رقیبان جوان و با انگیزه بیرانوند، دروازهبان تیم سپاهان است. او فصل گذشته در بازی حساس مقابل پدیده، نمایشی باورنکردنی داشت و یکتنه مانع شکست تیمش در مشهد شد، اما گلی که او در آن بازی از روی نقطه پنالتی خورد، تا هفته نهم همین فصل، آخرین گلی بود که دریافت کرده بود.
نیازمند در لیگ نوزدهم تا همین چند روز پیش دروازهاش را بسته نگه داشته بود و در بازی هفته هشتم مقابل سایپا توانست رکورد بسته نگه داشتن دروازه در تاریخ لیگ برتر ایران را که فصل گذشته در اختیار سید حسین حسینی از استقلال قرار گرفته بود بشکند و به نام خود ثبت کند. نیازمند در بازی هفته نهم هم روی پنالتی اشتباهی که داور علیه سپاهان گرفت، مغلوب شد و طلسم گل نخوردنش شکسته شد.
او البته مسیر ضربه محمد نوری را درست تشخیص داد، اما بدشانس بود که نتوانست آن را مهار کند. در واقع او مدتهاست که در جریان بازی گلی نخورده است و شاید اگر اشتباه داوری نبود، او هنوز هم دروازهاش باز نمیشد. با این کارنامه فوق العاده، نیازمند یکی از بهترین دروازهبانهای حال حاضر فوتبال ایران است. او سن و سال کمی هم دارد و اگر آمادگیاش را حفظ کند میتواند تا سالها خیال فوتبال ایران را از داشتن یک دروازهبان مطمئن راحت کند.
سیدحسین حسینی
دروازهبان استقلال در دو سال گذشته رقیب جدی بیرانوند در تیم ملی بود. او در اواسط لیگ شانزدهم توسط علیرضا منصوریان جانشین رحمتی در ترکیب اصلی استقلال شد و به خوبی از این فرصت استفاده کرد. در لیگ هفدهم هم شفر به او اعتماد کرد و حسینی آنقدر درخشید که توانست رکورد طولانیترین دقایق گل نخوردن در فوتبال باشگاهی ایران را که سالها در اختیار بهرام مودت بود بشکند.
همین درخشش باعث شد تا کیروش او را به تیم ملی دعوت کند، اما در نهایت نام او در فهرست مسافران جام جهانی روسیه قرار نگرفت و خیلیها معتقد بودند او استحقاق حضور در لیست نهایی جام جهانی را داشت. همین اتفاق برای او در جام ملتهای آسیا هم افتاد و باعث شد تا او از نظر روحی افت کند.
حسینی فصل گذشته هم قافیه رقابت به رحمتی را باخته بود و تا همین چند هفته پیش هم اشتباهاتش صدای هواداران استقلال را در آورده بود، اما او دو، سه هفتهای است که تبدیل به همان حسینی سابق شده.
حسینی پس از چند کلین شیت پیاپی، سرانجام روز جمعه دو گل از تراکتور خورد، اما اگر او نبود شاید استقلال مغلوب میزبانش میشد. با این نمایشها، حسینی احتمالاً دوباره به تیم ملی دعوت خواهد شد و رقابت با دیگر مدعیان را از سر خواهد گرفت.
رشید مظاهری
او گرانترین دروازهبان و شاید بازیکن این فصل لیگ برتر است. دروازهبانی که در سالهای اخیر همواره گزینه حضور در پرسپولیس یا استقلال بود، اما امسال نتوانست چشم بر قرارداد نجومی تراکتوریها ببندد و سرانجام به این تیم پیوست. او البته با نمایشهای خوبش نشان داده که ارزش چنین قراردادهایی را دارد.
رشید در این چند سال در ذوبآهن هم فوقالعاده کار کرده بود و کار به جایی رسید که کیروش او را به حسینی ترجیح داد و او را به جام جهانی روسیه برد. مظاهری تا همین هفته هشتم لیگ برتر، در تراکتور حتی یک گل هم نخورده بود و رقابت جذابی با پیام نیازمند بر سر کلین شیت و گل نخوردن داشت. اما در آبادان طلسمش شکسته شد و دو گل خورد.
او روز جمعه در برابر استقلال هم چهار گل دریافت کرد و اگر کسی بازی را ندیده باشد، ممکن است او را مقصر باخت تراکتور بداند، اما چند سوپرسیو از او در این بازی باعث شد تا باخت تراکتور از این که هست سنگینتر نشود. بهخصوص شیرجه دیدنی و مهار ضربه دیاباته از فاصله چند قدمی که اجازه نداد این مهاجم استقلالی پوکر کند! رشید با این نمایشها نشان داد که همچنان مدعی حضور در دروازه تیم ملی هم هست و شاید فقط منتظر یک فرصت از سوی ویلموتس است!
امیر عابدزاده
او در سالهای اخیر نمایشهای پرنوسانی داشته است. در مقاطعی در تیم باشگاهیاش ماریتیمو کاملاً نیمکتنشین بوده و ناگهان در مقطعی تبدیل به دروازهبان اصلی و ستاره تیمش شده و همه را به یاد روزهای اوج پدرش احمدرضا در فوتبال ایران انداخته است.
او فصل گذشته هم همین شرایط را داشت ولی درست در روزهایی که میدرخشید، در یک بازی اخراج شد و حاشیههایی که بر سر این اخراج ایجاد شد، باعث شد تا او مدتی از ترکیب اصلی تیمش دور بماند. امیر، اما این روزها دوباره به فرم ایدهآل خود نزدیک شده است. او در بازی آخر تیمش مقابل پورتوی مدعی، در ترکیب اصلی قرار گرفت و یک شب رویایی را سپری کرد.
امیر در یک صحنه ضربه سر بازیکن حریف را با یک دست کنترل کرد و همه را به یاد حرکت معروف پدرش در بازی با استرالیا انداخت. در طول بازی هم چند سیو عالی و واکنش دیدنی داشت و با اینکه در دقایق پایانی بازی یک گل خورد، اما در وقتهای تلف شده یک موقعیت تکبهتک را هم گرفت تا تیمش پورتو را متوقف کند و این تیم را از صدر جدول به زیر بکشد.
عابدزاده در جام جهانی یکی از سه دروازهبان منتخب کیروش بود و با ادامه روند فعلی میتواند توجه مارک ویلموتس را هم به خود جلب کند.
شعر سرود نهم ماه ربیع الاول -(در نُهِ ماهِ ربیع، گیرم از زهرا مدد)
۱
دنبال کردن این شاعر
۱۸۷
۱
در نُهِ ماهِ ربیع، گیرم از زهرا مدد
تا بگویم بی عدد،یا علی مولا مدد
یا علی مولا مدد.
در نُهِ ماه ربیع،از سُرور و از شَعَف
قُمری قلبم پَرَد،سوی اِیوانِ نجف
یا علی مولا مدد.
از حریمِ او فَرار،تا اَبد لا یُمکِن است
وَصف شاه لافتی،واقعا نا مُمکن است
یا علی مولا مدد.
حاجیانِ کوی او،عرش حق را مَحرمَند
خادمان دَرگَهَش،سَروَران عالَمَند
یا علی مولا مدد.
شادی حور و مَلَک،بی حَد است و بی قَرین
ذکر جان ما بُوَد،یا اَمیرَالمؤمنین
یا علی مولا مدد.
خوش به حالِ آنکه شد،سائلِ کوی علی
قبله جانان بُوَد،کعبه روی علی
یا علی مولا مدد.
ما به زودی میشَویم،چیره بر قوم یهود
در تبرّی میکنیم،لَعنِ بر آل سعود
یا علی مولا مدد.
بانیِ کودک کُشی،جز رژیم کُفر نیست
لعنتِ ما مسلمین،بر جُنودِ صَهیونیست
یا علی مولا مدد.
پنج شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۱۷ نوشته شده توسط alireza goodarzi
شاعر:
امیر عباسی
شعر ولایت عهدی امام زمان(عج) -(نُهِ(ماهِ) ربیع و،شده فصل خوش عهدی)
2
دنبال کردن این شاعر
164
0
نُهِ(ماهِ) ربیع و،شده فصل خوش عهدی
مبارکه امامتِ حضرتِ مهدی
به کامِ جانِ،همه رسیده شَهدی
مبارکه امامتِ حضرتِ مهدی
جان به فدای طلعتت ای گل سرخ و یاسمن مولا مولا
بیا بیا ای حجت ثانی عشر یابن الحسن مولا مولا
یابن اهرا بیا یابن اهرا.
خوانم دمادم،به عشق و شور و آوا
اللهم عجّل ولیک الفرج را
پر از سیاهی،شده تمام دنیا
بیا بیا ای ثمر عترت طاها
روزیِ چشم ما شود،نظاره بر سوره ی نور
ان شاءالله
باید شویم چون شهدا،زمینه ساز این ظهور
ان شاءالله
یابن اهرا بیا یابن اهرا.
غرق تنفّر،بُوَد دلم زِ اصنام
لعنتِ خلق و حق به دشمنان اسلام
میگیم دمادم،با شهیدای گمنام
لعنتِ خلق و حق به دشمنان اسلام
میگیم همونی که امام خمینی یاد داده به ما
با شهدا
با وحدت و با همدلی شعارِ مرگ بر آمریکا
با شهدا
یابن اهرا بیا یابن اهرا.
دوشنبه 7 مرداد 1398 ساعت 17:58 نوشته شده توسط alireza goodarzi
شاعر:
امیر عباسی
زمزمه مناجات احیای شب نیمه ی شعبان -(گرفتم اِحیا،نیمه شبِ نیمه ی شعبانه خدایا)
دنبال کردن این شاعر
۶۵
گرفتم اِحیا،نیمه شبِ نیمه ی شعبانه خدایا
صدام و بشنو،به حقّ مهدی پسر حضرت زهرا
حالم خرابه،غرق گناهم و دلم پر اضطرابه
من و ببخش که،شب تولّد گل ابوترابه
ببین از فرط عصیانم
پریشانم پریشانم
بگذر از جرم این عاصی
پشیمانم پشیمانم
ربّی یا سیّدی العفو.
دلداده ام کن،به خاک پاک محضرت افتاده ام کن
آزاده ام کن،برای ماه رمضان آماده ام کن
تو با وفایی،خالق من دوباره کن لطف و عطایی
مثل شهیدان،عنایتی تا که شوم کرببلایی
شب زیارت است آقا
یا حسین نغمه ی هر لب
تا قیامت بسوزم با
ناله ی حضرت زینب
یا حسین یا حسین مظلوم.
یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۵۴ نوشته شده توسط alireza goodarzi
شاعر:
امیر عباسی
سرود ایام امامت حضرت صاحب اّمان(عج) -(شد ربیع الاوّل و کام دل اَحلا عسل)
۱
دنبال کردن این شاعر
۱۷۴
۱
شد ربیع الاوّل و کام دل اَحلا عسل/نغمه ی هفت آسمان یبنَ زهرا مهدی اَلْعَجَل
اَلْعَجَل اَلْعَجَل اَلْعَجَل یبن الحسن.
با قدومت میشود شام دلهامان سحر/دیگر ای آقا بیا یا امامَ المُنتَظَر
اَلْعَجَل اَلْعَجَل اَلْعَجَل یبن الحسن.
کائنات از مقدمت ای گل بُستان نور/غرق عطر عاشقی میشود روز ظهور
اَلْعَجَل اَلْعَجَل اَلْعَجَل یبن الحسن.
با تبرّی میشویم مَرْضیِ حیّ ودود/لعن حق بر صهیونیستْ،آمریکا،آل سعود
اَلْعَجَل اَلْعَجَل اَلْعَجَل یبن الحسن.
زنده یک بار دگر غربت مولا شده/حال و روز مسلمین سوز این دلها شده
اَلْعَجَل اَلْعَجَل اَلْعَجَل یبن الحسن.
خوانَدَت با خونِ دل ای عزیز مرتضی/سامرا،صنعا،حلب،قدس و غزّه،زاریا
اَلْعَجَل اَلْعَجَل اَلْعَجَل یبن الحسن.
تا ظهورت ای تو بر عالمِ امکان ولی/ما بمانیم یاورِ نایبت سید علی
اَلْعَجَل اَلْعَجَل اَلْعَجَل یبن الحسن.
یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۵۱ نوشته شده توسط alireza goodarzi
شاعر:
امیر عباسی
سرود مسجدی ایام نهم ربیع الاول و امامت حضرت مهدی(عج)
دنبال کردن این شاعر
۱۴۹
۱
گشته تابنده به عالم نور خورشید امامت
ای محبین ای محبین آمده عید ِ امامت
نُه ِ ماه ربیع،به شوری بی بدل
بگو از جان و دل،یا مهدی اَلعَجَل
یا مهدی اَلعَجَل.
ما همه هستیم به شور وشوق و عشق و دیده ی تر
منتظر های ظُهور ِ مهدی ِ آل پیمبر
وَ شهد ِ ذکر او،بُود اَحلا عسل
بگو از جان و دل،یا مهدی اَلعَجَل
یا مهدی اَلعَجَل.
اُمّت اسلام و عزّت،کفر ونابودی و بُطلان
با ظهورش میشود هر شوره زاری چون گلستان
به خوبی و کرم،ندارد او مَثل
بگو از جان و دل،یا مهدی اَلعَجَل
یا مهدی اَلعَجَل.
تا به آخر ای فدای نهضت و آن انقلابت
با امام و رهبر و خود هستم آقا در رکابت
سلاح ِ ما به دست،اِراده منجلی
به سر یا فاطمه،به لبها یا علی
علی مولا علی.
یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۴۷ نوشته شده توسط alireza goodarzi
شاعر:
امیر عباسی
درباره این سایت